رای شعبه حقوقی دیوان عالی کشور درباره امارات مفید عدم حجر

از ویکی حقوق
پرش به ناوبری پرش به جستجو
رای شعبه حقوقی دیوان عالی کشور شماره ۹۴۰۹۹۷۰۹۰۹۱۰۰۴۰۶
شماره دادنامه۹۴۰۹۹۷۰۹۰۹۱۰۰۴۰۶
تاریخ دادنامه۱۳۹۴/۰۹/۰۱
نوع رأیرأی شعبه
نوع مرجعشعبه دیوان عالی کشور
شعبهشعبه ۳ دیوانعالی کشور
گروه رأیرای حقوقی
موضوعامارات مفید عدم حجر
قاضیرسول شاملو
حسن غفار پور

رای شعبه حقوقی دیوان عالی کشور درباره امارات مفید عدم حجر: عملکرد شخص از حیث طرح دعاوی مالی و خانوادگی در مراجع قضائی و رجوع به بانکها، از امارات و قرائن قوی بر عدم حجر وی است.

رأی خلاصه جریان پرونده

در تاریخ ۱۳۸۸/۱۲/۲ ز. خ. به دایره سرپرستی دادسرای عمومی و انقلاب گرگان اعلام کرده است که همسرش م. ی.م. فرزند ح. مدتهاست دچار اختلالات روحی و روانی بسیار شدید شده محجور است و قادر به اداره امور مالی خود نیست درخواست رسیدگی و تعیین قیم کرده است . دادسرا او را به پزشکی قانونی معرفی کرده است . طی نظریه شماره ... مورخ ۸۹/۵/۳ کمیسیون پنج نفره پس از بررسی سوابق بالینی و مصاحبه اظهار نظر کرده است . فراموشی دوره ای م. ی.م. بعلت سوء مصرف مواد می باشد که اختلالات شناختی و شخصیتی دوره ای وی را توجیه می کند لذا در امور مهم مالی و اقتصادی خویش نیاز به مشاور و امین دارد و پس از استعلام و طرح مجدد در کمیسیون پنج نفره سازمان پزشکی قانونی طی نظریه شماره ... مورخ ۹۰/۲/۶ مجددا نظر داده است که م. ی.م. مبتلا به سیروز کبدی است در حال حاضر بیماری وی تحت کنترل است و قادر به تمیز خوب و بد بوده و نیاز به قیم و سرپرست ندارد و در موارد عود و تشدید بیماری نیاز به مشاور وامین دارد و این اظهار نظر اخیر پس از آن به عمل آمده که قبلا طی نظریه شماره ... مورخ ۸۹/۹/۱۴ نظر داده بوده است که مشارالیه بعلت بیماری کبدی و کلیوی قادر به تمیز خوب و بد نمی باشد به مدت سه ماه در اداره امور مالی خود باید قیم داشته باشد لذا خود م. ی.م. و مادرش نه نه خانم ش. به این نظریه اعتراض و درخواست طرح در کمیسیون کرده اند که پس از طرح منتهی به نظریه نهایی سابق گردیده است . شعبه اول دادگاه عمومی گرگان ختم رسیدگی را اعلام و طی دادنامه شماره ۸۹۰۹۹۷۰۰۵۶۲۰۱۵۳۵ مورخ ۸۹/۹/۲۱ با استناد به مصاحبه حضوری و اختیار از وی و نظریه پزشکی قانونی حجر را ثابت ندانسته ضمن رد درخواست حکم به صحت و سلامت م. ی.م. صادر کرده است پس از تجدیدنظر خواهی شعبه اول دادگاه تجدیدنظر استان گلستان طی دادنامه شماره ۷۱۷۱۰۱۰۰۸۸۲ ۸۹/۱۱/۲۳ دادنامه بدوی را تایید نموده است . متعاقبا در تاریخ ۹۰/۹/۲ ز. خ. و م. و ر. ی.م. به طرفیت م. ی.م. درخواست رسیدگی مجدد و صدور حکم دائم بر حجر خوانده و تعیین قیم کرده اند و علت آن را ابتلاء به فراموشی بعلت سوء مصرف مواد مخدر ذکر کرده اند و مستندات سابق که نظریات کمیسیون پزشکی قانونی است بعلاوه یک فقره استشهادیه پیوست تقاضای خود نموده اند و اشاره نموده اند که خوانده فعلا بستری است . ولی نه نه خانم ش. مادر خوانده با تسلیم گواهی فوت و حصر وراثت اعلام کرده که فرزندش در تاریخ ۹۰/۱۰/۳ فوت نموده است و چون شعبه ۶ دادگاه عمومی قبلا درخواست اظهار نظر پزشکی قانونی درباره مرحوم م. ی.م. را کرده بوده است . لذا اظهارنظر قطعی را موکول به معاینه تخصصی بیمار کرده که با فوت وی منتفی شده است. (برگ ۴۱) دادگاه مجددا سابقه حجر متوفی را ازپزشکی قانونی استعلام نموده است طی نظریه شماره ... مورخ ۹۱/۱/۲۰ اعلام کرده است . با توجه به نظریه کمیسیون و باعنایت به وجود فراموشی دوره ای طی فازهای عود بیماری قبل از فوت احتمال عدم توانایی اداره امور مالی (محجوریت) وجود داشته است لیکن تعیین دقیق زمان آن مقدور نمی باشد . (برگ ۴۸) دادگاه وقت رسیدگی تعیین وراث را به قائم مقامی برای رسیدگی دعوت کرده است . آقای ع.الف. هزار جریبی به وکالت از نه نه خانم ش. وارد رسیدگی و در تاریخ ۹۱/۳/۲۱ در جلسه دادرسی با حضور خواهانها شرکت می کند خلاصه اظهارات وکیل این است که ادعای حجر قبلا طبق نظریات کمیسیونهای پزشکی ثابت نشده و رای بدوی و تجدیدنظر در رد تقاضا صادرشده است . پس از فوت م. ی.م. معاینه و اظهار نظر ارزش و اعتباری ندارد لذا نظریه اخیر که پس از فوت صادر و احتمال حجر داده شده است بی اعتبار است . اگر او محجور بود چطور همسرش ز. خ. و فرزندان او علیه وی دعوی نفقه طرح کرده اند و چگونه او دادخواست طلاق همسرش را داده است . ادعای حجر قبلا رسیدگی و حکم صادر گردیده و نظریه فعلی پزشکی قانونی هم خلاف نظریات قبلی است و مورد اعتراض می باشد . آقای ن. ج. به وکالت از خواهانها خود را معرفی برای اثبات ادعای موکلین خود به بعضی از نظریات قبلی پزشکی قانونی استناد نموده است و در پاسخ به وکیل مادر متوفی بیان می دارد که حکم به حجر و رفع آن از اعتبار امر مختوم برخوردار نیست و تا زمان صدور حکم قطعی حجر هم می توان علیه محجور طرح دعوی کرد و پزشکی قانونی هم وجود بیماری و ضعف دماغی و اختلال مغزی او را تایید کرده است . لذا درخواست صدور حکم به حجر را نموده است . دادگاه سپس ختم رسیدگی را اعلام و طی دادنامه شماره ۹۱۰۹۹۷۰۰۵۶۵۰۰۴۸۴ ۹۱/۳/۳۱ با استناد به نظریات کمیسیونهای پزشکی و برگهای بیمارستان و علت فوت حکم به حجر او را حداقل از تاریخ ۱۳۸۹/۷/۱۵ صادر کرده است . آقای ع.الف. ه. به وکالت از بانو نه نه خانم ش. از رای تجدیدنظر خواهی حاصل اعتراضات وکیل مزبور این است که دادگاه بر خلاف احکام قطعی قبلی وارد ماهیت شده و این بار بر خلاف نظریات پزشکی مورد استناد قبلی خود پس از فوت مرحوم م. ی.م. حکم به حجر داده است . بیماری او همان سیروز کبدی بوده که موجب حجر نیست قبلا هم مکرر توسط پزشکی قانونی مورد رسیدگی و اظهار نظر واقع شده است . و هیچگونه سبب جدیدی هم حاصل نشده است در مورد تاریخ حجر هم که تعیین شده بدون ذکر مستند و بر خلاف نظریات پزشکی است کمیسیونهای پزشکی تخصصی از تعیین آن عاجز مانده اند ولی دادگاه بدون دلیل تاریخ تعیین کرده است . حتی به استشهادیه محلی هم دادگاه توجه نکرده است . جریان دعاوی خانوادگی بین طرفین و مراجعات خود مرحوم م. ی.م. به دادگاهها و تعقیب آنها خود دلیل قوه تمیز و تشخیص اوست . بعلاوه خودش به دادگاهها و مراجع قضایی لوایح نوشته و تسلیم کرده است . نتیجه دادنامه صادره بدون دلیل و مستند قانونی است . درخواست نقض آن می شود . وکیل تجدیدنظرخواندگان با استناد به نظریات پزشکی قانونی صدور رای به حجر را صحیح و طبق همان نظریات دانسته و تعیین تاریخ حجر بعهده خود دادگاه است . بی اطلاعی از تاریخ و آغاز حجر دلیل عدم حجر نیست اطرافیان و بستگان آن مرحوم ازبردن وی به معاینات خودداری می کردند . هدف وکیل تجدیدنظر خواه انحراف ذهن دادگاه است . علت حجر هم در نظریات توضیح داده شده است . نهایتا درخواست تایید دادنامه ی صادره را کرده است . آقای ع. ک. هم به وکالت از تجدیدنظر خواه وارد رسیدگی شده و اعتراضات مشارالیه هم عمده ا تکرار مطالبی است که وکیل دیگر مشارالیها قبلا ایراد و خلاصه ی آن گذشت و نهایتا درخواست نقض رای صادره را کرده است . شعبه اول دادگاه تجدیدنظر استان گلستان سابقه را از اداره سرپرستی مطالبه و آن را مورد ملاحظه قرار داده و نتیجه را در صورتجلسه دادرسی منعکس کرده است . سپس وقت رسیدگی تعیین و طرفین را به دادرسی دعوت و در تاریخ ۹۱/۱۰/۲۵ با حضور طرفین و وکلای آنان تشکیل جلسه داده است پس از استماع اظهارات طرفین که تکرار مطالب سابق الذکر است جلسه را به منظور حصول صلح و سازش تجدید کرده است و چون سازش محقق نشده است دادگاه ختم رسیدگی را اعلام و طی دادنامه فرجامخواسته پس از نقل خلاصه ادعا و اظهارات طرفین با استناد به محتویات پرونده حجر قبلی چنین رای صادر کرده است : ... با توجه به اینکه این دادخواست مجدد همان خواسته قبلی و با دلایل قبل بوده و مستندات صدور حکم دادگاه قبلا مورد رسیدگی قرار گرفته و رسیدگی مجدد فاقد مجوز قانونی بوده و صدور حکم قطعی در این خصوص مشمول امر مختومه بوده فلذا تجدیدنظر خواهی وارد تشخیص مستندا بند ۶ ماده ۸۴ و ذیل ماده ۸۹ و ماده ۳۵۸ قانون آئین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی ضمن نقض دادنامه معترض عنه قرار رد دعوی خواهانها صادر و اعلام می گردد... ; پس از ابلاغ از آن فرجامخواهی شده است حاصل اعتراضات وکیل فرجامخواهان با صرف نظر از مکررات این است که دادگاه تجدیدنظر به اعتبار قضیه محکوم بها رای بدوی را نقض کرده است . علت طرح درخواست مجدد حجر توسط فرجامخواهان که پس از سپری شدن قریب به یک سال از رای تجدیدنظر اول بوده شدت گرفتن اختلال حواس و فراموشی و وخات روانی سبب حجر بوده است . چون حجر امری حادث است با زوال آن شاید بعدا ظهور پیدا کند و در مقاطع مختلف زمانی به منصه ظهور برسد دلیل آن ماده ۷۲ قانون به امور حسبی است که از این لحاظ مورد توجه قانونگذار بوده است . صرف نظر از این اصل از جهت شکلی رای صحیح نبوده است . در استناد به امر مختومه وحدت موضوع و سبب و اصحاب دعوا مدخلیت دارد . وحدت اصحاب دعوی محقق نیست . احد از موکلین ز. خ. در آراء قبلی جزء محکوم علیهم نبوده است . سبب دعوا هم یکی نیست چون به نظریه جدید کمیسیون پزشکی استناد شده است که قبلا نبوده است لذا استدعای نقض رای صادره را دارد . آقای ع. ک. وکیل فرجامخوانده که بعدا وکالتنامه ی تمبر شده را تسلیم کرده است . در پاسخ به وکیل فرجامخواهان خلاصه چنین اظهار داشته است که لایحه ای اعتراضیه پیوست نیست و وکیل فرجامخواهان سمتی ندارد و مطلب مطروحه و مستندات پیوست لایحه وی تکرار مکررات است . درخواست حجر در پرونده استنادی به امضای سه نفر بوده است و پس از رسیدگی و صدور حکم نسبت به دیگر کسانی هم که درخواست نکرده اند تسری دارد . لذا اگر کسی رای را به ضرر خود تلقی کند می تواند طبق ماده ۴۴ قانون امور حسبی اعتراض کند پس از تقدیم دادخواست بعدی حجر به فاصله کمی م. ی.م. فوت و اظهار نظر پزشکی از روی مدارک و مستندات قبلی به عمل آمده است . که نباید دادگاه وارد رسیدگی می شد. حجر هم همیشه از امور تجدید شونده نیست باید عمل و اسباب جدیدی محقق شود تا قابل پذیرش باشد با توجه به فاصله زمانی قطعیت حکم سابق و دادخواست جدید حادثه ی واقع نشده است و اصحاب دعوی در پرونده ها هم یکی هستند و نظریه نهایی کمسیون پزشکی در پرونده های سابق وجود حجر را نفی می کند و نظریه فعلی در پرونده مطروحه پس از فوت و بر اساس احتمال و شک و تردید صادر و در بخشی بدون تخصص وتحت فشار جمله ای الحاق شده است و معارض با نظریه متخصصین قبلی است . درخواست رد فرجامخواهی را کرده است . پس از تبادل لوایح پرونده برای رسیدگی به دیوان کشور ارسال و در دستور کار این شعبه قرار گرفته است.و پس از رسیدگی منتهی به صدور دادنامه ی شماره ی ۹۳۰۹۹۷۰۹۰۹۱۰۰۱۸۵ مورخ ۱۳۹۳/۷/۱۶ بشرح زیر شده است : مقصود از حجر صغر یا نقص عقل و یا اختلال نسبی و تام مشاعر شخص است بروز و زوال آن حسب اسباب مربوطه مقتضی حجر است نتیجه از امور حادث و غیر قابل پیش بینی است ظهور و زوال آن نافی بروز بعدی آن که از حالات نفسانی و قوای مدرکه انسان است نمی باشد فرجامخواهان پس از صدور دادنامه های قبلی در پرونده مورد استناد دادگاه بعدا درخواست حجر مورث خود را مطرح کرده اند و آن به استناد بعضی مستندات سابق پزشکی و ادعای تشدید وضعیت بیماری و بستری شدن مرحوم م. ی.م. در بیمارستان و یک برگ استش ه. ه و حیف و میل اموال او توسط دیگران است و آن به معنی بروز حالات جدید بیماری و تشدید آن است که ادعا شد نامبرده محجور است لذا اقتضای مورد رسیدگی به وضع جدید حاصله بوده است و با توجه به طبیعت موضوع و خواسته مطروحه اعمال قاعده امر محکوم به در قضیه مطروحه و نقض رای صادره و رد دعوی موجه و قانونی نبوده است و رای منطبق با قوانین موضوعه نیست علیهذا اعتراضات فرجامخواهان از این حیث موجه و قانونی است مستندا به بند ۲ ماده ۳۷۱ و ماده ۳۹۶ قانون آیین دادرسی مدنی دادنامه فرجامخواسته نقض و رسیدگی بعدی وفق بند الف ماده ۴۰۱ قانون مرقوم به دادگاه صادر کننده رای تفویض می گردد. ; پس از اعاده پرونده دادگاه تجدیدنظر وقت رسیدگی تعیین و طرفین را بدادرسی دعوت نموده است و در تاریخ ۹۳/۹/۲۵ با حضور طرفین و وکلای آنان تشکیل جلسه داده است وکلای طرفین در دفاع از حقوق موکلین خود لوایحی تسلیم دادگاه کرده اند در جلسه ی دادگاه به موارد مندرج در لوایح خود استناد نموده اند وکیل تجدیدنظرخواندگان مجددا به جلب نظر کمیسیون پزشکی استناد کرده است وکلای تجدیدنظرخواه طی لایحه و مدافعات خود خلاصتا اظهار داشته اند که پس از صدور حکم قبلی بر عدم حجر تا فوت م. ی.م. وضعیت جدیدی حادث نشده است که موجب درخواست مجدد حجر شود و بیماری سیروز کبدی که او مبتلا به آن بوده جنون نیست اگر موجب کاهش هوشیاری هم شود طبق نظریات قبل پزشکان مشاور امین لازم دارد ۰ نظریات اخیر کمیسیون پزشکی هم به اصرار دادگاه و متقاضی بر خلاف واقع و نظریات قبلی صادر گردیده است و به اموری که خارج از وظیفه پزشکی است پرداخته است و با نظریات قبلی هم در تعارض است نظریات مختلف متخصصین مغز و اعصاب و نورولوژی و شهادت کسبه و اهالی بازار و همه به سلامت نفسانی متوفی تا زمان فوت دلالت دارند طرح دعاوی توسط شخص متوفی علیه دیگران و شرکت در جلسات ووجود پرونده طلاق بین او و همسرش و معاملات او ورجوع به بانکها و گواهی دکتر م. پزشک مغز واعصاب اوحاکی از صحت بقاء سلامت نفسانی و روانی وی است لذا درخواست نقض رأی صادر می شود تصویر مستندات پیوست لایحه تسلیم دادگاه شده است وکیل تجدیدنظرخواندگان طی لایحه ی تقدیمی با شرح مفاهیم پزشکی چون امراض کبدی و تأثیر آن در هوشیاری نتیجه متوفی را مبتلا به فراموشی و زوال عقل و شعور تلقی و حاصل آن اختلال عقل و اراده و حجر است حتی مراتبی از جنون هم موجب حجر است آراء صادره از دیوان کشور حتی بدبینی و سوء ظن را در مواردی مصداق جنون تلقی و حجر را محقق دانسته است آخرین نظریه پزشکی قانونی حکایت از فراموشی دوره ای و احتمال حجر متوفی را داده است و نظریات قبلی هم مؤید آن است وجود فراموشی را ثابت تشخیص داده اند و هر چه به زمان فوت نزدیک شده فراموشی بیشتر گردیده است در صورت لزوم می توان از پزشکی قانونی اخذ توضیح به عمل آورد دادگاه سپس از پزشکی قانونی در مورد عواقب بیماری سیروز کبدی استعلام نموده است مدیر کل پزشکی قانونی طی شماره ی ۲۷۶ / ک / ۹۰ / ۸ مورخ ۹۳/۱۱/۱ اعلام و اظهار نظر کرده است که سیروز کبدی با بروز عارضه انسفالوپاتی موجب اختلال در عملکرد مغز شده و قدرت تصمیم گیری را زایل نماید و م. ی.م. در مراحل حاد و عود بیماری و ایجاد عارضه انسفالوپاتی قادر به تصمیم گیری در امور مهم مالی و اقتصادی خویش نبوده است وکیل تجدیدنظرخواه پاسخ مذکور را بدون توجه به استعلام دادگاه و بر اساس نظریه سابق که پس از فوت م. ی.م. داده شده است تلقی و خلاف نظر پزشکان متخصص و معالج که بیمار تحت درمان آنان بوده و بیماری تحت کنترل و درمان بوده است دانسته لذا مشاور امین را پیشنهاد داده اند البته آن هم در حالت حاد بیماری سوابق و اعمال و اقدامات متوفی و اختبار دادگاهها دلیل بر عدم حجر وی است وکیل تجدیدنظرخواندگان نظریه اخیر را حاکی از حجر متوفی دانسته و گفته اختلال شعور در او محرز بوده است و چون توان اداره امور مالی خود را نداشته است لذا محجور بوده است و آن نسبی است حجر به معنی عدم تشخیص و اختلال تام شعور نیست ایراد وکیل تجدیدنظرخواه که نظریه براساس اظهار نظرها قبلی است مردود است نباید گزینشی نظریات را مورد استناد قرار داد دادگاه مجددا با حضور وکلای طرفین در جلسه ی مورخ ۹۴/۳/۶ تشکیل شده است وکیل تجدیدنظرخواندگان مفاد لایحه ی خود را در دادگاه تکرار و نظریه پزشکی قانونی را صریح در حجر داشته است طبق ماده ۱۲۱۱ قانون مدنی جنون به هر درجه باشد موجب حجر است و عدم قابلیت اداره امور مالی مصداق حجر می باشد و درحد جنون است دادگاه سپس ختم رسیدگی را اعلام و طی دادنامه ی شماره ۹۴۰۹۹۷۱۷۱۰۱۰۰۲۹۹ - ۹۴/۳/۹ استدلال کرده است با وجود صدور رأی قطعی قبلی بر عدم حجر متوفی او پس از آن اقداماتی در معیت تجدیدنظرخواندگان انجام داده است که عدم حجر او را احراز می کند مانند اقدام به اخذ تسهیلات از بانک کشاورزی و اقدام طرفین در مورد تأمین دلیل و تحویل ریز اثاث طی پرونده ی اجرایی و اجرائیه ی صادره که طرفین آن همسر و دختران وی بوده اند و نظریات قبلی هم مبنی بر تعیین مشاور امین بوده و نظریه ی اخیر بر اساس احتمال صادر گردیده و تعیین زمان ناتوانی وی را هم غیر ممکن دانسته است نتیجه دادگاه حجر را محرز تشخیص نداده ضمن نقض دادنامه ی بدوی حکم به بطلان دعوی صادر کرده است از رأی صادره فرجامخواهی شده است حاصل اعتراضات وکیل فرجامخواهان این است که احد از وکلای فرجامخوانده آقای ع. ک. چون قبلا در دادگستری گلستان قاضی بوده حق وکالت در محل نداشته و در مرحله ی تجدیدنظر ممنوع از وکالت بوده است پس از صدور نظریه پزشکی قانونی اخیر و تعیین جلسه برای اخذ توضیح اعضاء دادگاه عوض می شوند و علت آن مجهول است و اعضاء جدید نظریه جدیدتر پزشکی قانونی را نادیده گرفته اند امید است نفوذ وکیل تجدیدنظرخواه مؤثر در آن نبوده باشد چون نظریه اخیر حجر را تقویت می کند درخواست ارجاع به هیأت متخصص یا شورای عالی پزشکی شده ولی ترتیب اثر داده نشد و رسیدگی ناقص است وکیل مزبور ضمن تکرار مطالب سابق راجع به بیماری سیروز کبدی و حجر وتأثیر بیماری مزبور در رد استدلال دادگاه اضافه کرده که طرح دعاوی دلیل بر صحت دفاعی متوفی نیست کما اینکه در حجر هم می تواند به آن اعتراض کند در صدور رأی نظریه اخیر پزشکی قانونی نادیده انگاشته شده است لذا درخواست نقض دادنامه ی صادر می شود آقای ع. ک. احد از وکلای فرجامخوانده در پاسخ ضمن توضیح در مورد عدم تأثیر ایراد به سمت وکالت خود در پرونده با وجود وکیل دیگر منکر آن شده و بیان داشته سه سال از بازنشستگی او می گذرد م. ی.م. پس از صدور رأی قطعی عدم حجر و طرح مجدد درخواست حجر بفاصله کمی فوت شده لذا دلیل و علت جدیدی برای حجر مورد ادعا وجود نداشته است او با پیوست گواهی پزشکان متعدد متخصص اعصاب و روان و کبد و بیماری گوارشی مدعی شده که آن مرحوم از حیث بیماری کبدی همیشه تحت درمان بوده است و نظریه اخیر پزشکی قانونی هم دو سال پس از فوت وی بر اساس بیماری سیروز کبدی و احتمال صادر شده است و اعلام کننده نظریه اخیر هم پزشک سالن تشریح است نه روانپزشک و متخصص اعصاب خود آن مرحوم از اذیت و آزار خانواده و فرزندان به دادسرا شکایت کرده است لذا با توجه اقدامات خود متوفی و اختبار مکرر دادگاهها و نظریات ده نفر پزشک متخصص قبلی نظریه اخیر نمی تواند معارض آنها باشد درخواست ابرام رأی صادره می شود ۰ پس از تبادل لوایح برای رسیدگی بدیوان کشور ارسال و رسیدگی به آن در دستور کار این شعبه قرا رگرفته است لوایح طرفین در جلسه ی شور قرائت می شود ۰ هیأت شعبه در تاریخ بالا تشکیل گردید پس از قرائت گزارش عضو ممیز و ملاحظه اوراق پرونده مشاوره نموده چنین رأی میدهد:

رأی شعبه دیوان عالی کشور

ایراد به سمت احد از وکلای فرجامخوانده صرف نظر از صحت و سقم آن با توجه به تعدد وکلای فرجامخوانده مؤثر در مقام نیست اما درمورد سایر اعتراضات مطروحه راجع به دادنامه ی صادره همانطور که از گزارش جریان رسیدگی پرونده مستفاد می شود پس از صدور رأی قبلی دادگاه تجدیدنظر بشماره ۷۱۷۱۰۱۰۰۸۸۲- ۸۹/۱۱/۲۳ از شعبه اول دادگاه تجدیدنظر گلستان مبنی بر عدم حجر مرحوم م. ی.م. ز. خ. و ر. و م. ی.م. در مورخه ۹۰/۹/۲ مجددا تقاضای رسیدگی و صدور حکم به حجر م. ی.م. را کرده اند و علت آنرا ابتلاء به فراموشی بعلت مصرف مواد مخدر و نظریات کمیسیون های پزشکی قانونی قبلی و بستری شدن شخص یاد شده ذکر کرده اند لذا مبانی و جهات توجیهی درخواست جدید پس از رسیدگی مثبت تحقق وضعیت دیگری نیست و نظریه پزشکی هم هر چند صرفا از طرف مدیر کل سازمان پزشکی قانونی اعلام شده با توجه به فوت م. ی.م. بر اساس سوابق قبلی است که در آنها پزشکان متخصص پزشکی قانونی حجر را نفی کرده اند و نتیجه گواهیها و گزارشهای پزشکان معالج هم مؤید آن است و عملکرد متوفی از حیث طرح دعاوی مالی و خانوادگی در مراجع قضائی و حتی پس از صدور رأی قبلی دادگاه تجدیدنظر بر عدم حجر و رجوع به بانکها و اختیار دادگاه امارات و قرائن قویه بر عدم حجر متوفی بمعنی قضایی است نتیجه اعتراضات فرجامی مؤثر در مقام نیست و بر استنباط و استنتاج دادگاه از قضیه مطروحه نهایتا اشکالی مترتب نمی باشد ضمن رد فرجامخواهی مستندا به مواد ۳۷۰ و ۳۹۶قانون آئین دادرسی مدنی دادنامه ی صادره نتیجته "ابرام می شود.

شعبه ۳ دیوانعالی کشور - رئیس و مستشار

حسن غفارپور - رسول شاملو