رای شعبه حقوقی دیوان عالی کشور درباره تشریفات و مهلت فسخ نکاح به دلیل جنون

از ویکی حقوق
پرش به ناوبری پرش به جستجو
رای شعبه حقوقی دیوان عالی کشور شماره ۹۴۰۹۹۷۰۹۰۶۸۰۰۲۹۶
شماره دادنامه۹۴۰۹۹۷۰۹۰۶۸۰۰۲۹۶
تاریخ دادنامه۱۳۹۴/۰۴/۲۴
نوع رأیرأی شعبه
نوع مرجعشعبه دیوان عالی کشور
شعبهشعبه ۸ دیوانعالی کشور
گروه رأیرای حقوقی
موضوعتشریفات و مهلت فسخ نکاح به دلیل جنون
قاضیمسعودکریم پور نطنزی
جعفرپوربدخشان
حسن عباسیان

رای شعبه حقوقی دیوان عالی کشور درباره تشریفات و مهلت فسخ نکاح به دلیل جنون: اعمال خیار فسخ به دلیل جنون هر یک از زوجین تا زمانی که این امر در مرجع صالح قضایی به اثبات نرسیده و حکم حجر صادر نشده باشد ممکن نیست(خیار فسخ وجود ندارد)؛ بنابراین از تاریخ اثبات قطعی جنون هر یک از زوجین و صدور حکم حجر وی برای طرف مقابل حق فسخ وجود داشته و می تواند با اعمال فوری این حق خود نسبت به فسخ نکاح اقدام کند.

رأی خلاصه جریان پرونده

در تاریخ ۱۳۹۲/۱۱/۲۹ آقای ن. ح.ح.الف. بطرفیت آقای م. د.الف. به قیمومت از طرف خانم ب. د.الف. و دادستان عمومی و انقلاب محترم یزد دادخواستی بخواسته صدور حکم مبنی بر فسخ نکاح بلحاظ جنون زوجه باستناد دادنامه شماره ۹۲۰۸۲۲ شعبه چهارم دادگاه حقوقی یزد تقدیم و توضیح داده که بموجب سند نکاحیه پیوست در تاریخ ۱۳۸۹/۱۲/۳ زوجه خوانده به علقه زوجیت خواهان درآمده و چون حسب دادنامه فوق الذکر و گواهی مورخ ۱۳۹۰/۹/۹ پزشکی قانونی یزد زوجه یاد شده از اواخر آبان سال ۱۳۸۶ دارای جنون بوده و حکم حجر نامبرده نیز بر این مبنا صادر گردیده لذا صدور حکم بر فسخ نکاح مورد استدعاست. دادخواست مطروحه در شعبه هشتم دادگاه عمومی حقوقی شهرستان یزد ثبت و مورد رسیدگی قرار میگیرد آقای ح. ن.وکیل پایه یک و مشاور حقوقی با تقدیم وکالتنامه از جانب خواهان اعلام وکالت نموده است در جلسه اول دادرسی بتاریخ ۱۳۹۳/۴/۳ که با حضور وکیل خواهان و قیم زوجه و نماینده دادسرا و قاضی مشاور دادگاه تشکیل گردیده وکیل خواهان اظهار داشت اولا- با اجازه حاصله از ماده ۹۸ قانون آئین دادرسی مدنی خواسته مطروحه از فسخ نکاح به صدور حکم بر اعلام فسخ نکاح اصلاح و تغییر می باید. ثانیا- در تاریخ ۱۳۸۹/۱۲/۳ عقد ازدواج دائم بین موکل و زوجه خوانده منعقد گردیده است موکل در ماههای دوم و سوم دوران عقد متوجه مصرف دارو توسط زوجه و بیماری عصبی وی میگردد لذا در تاریخ ۱۳۹۰/۲/۱۴ بطرفیت ایشان دعوی طلاق اقامه نموده است و در این مرحله متوجه جنون زوجه و بیماری عصبی وی نشده است و در جریان رسیدگی به دعوی طلاق زوجه به پزشکی قانونی معرفی میگردد که بموجب نظریه مورخ ۱۳۹۰/۹/۹ کمیسیون روان پزشکی قانونی اعلام میگردد که زوجه دارای بیماری اسکیفزوفرنی می باشد و این مرجع به استناد این نظریه مبادرت به صدور دادنامه شماره ۱۷۴۱-۹۰ مبنی بر رد دعوی بلحاظ عدم اهلیت زوجه مینماید و موکل تا آبان سال۱۳۹۱ آگاه به حق قانونی خویش جهت فسخ نکاح و هم چنین آگاه بفوریت آن نبوده است (مقررات ماده ۱۱۳۱ قانون مدنی) و در این ایام با مراجعه بستگان ایشان از جمله پدرش به کارشناسان حقوقی و مشورت با آنان متوجه میگردد که دارای حق فسخ می باشد و بر این مبنا موکل در تاریخ ۱۳۹۱/۸/۹ مبادرت به اقامه دعوی فسخ نکاح مینماید و این مرجع محترم نیز پس از رسیدگی لازم بشرح دادنامه شماره ۱۶۳۸-۹۱ حکم بر بطلان دعوی موکل صادر و دادنامه مذکور طی دادنامه شماره ۲۷۵-۹۱ شعبه چهارم دادگاه تجدیدنظر استان یزد و دادنامه اخیرالذکر طی دادنامه شماره ۱۳۷۲-۹۲ مورخ ۳۹۲/۱۰/۴ شعبه هشتم دیوان عالی کشور تأیید گردیده است اینک نظر باینکه بموجب دادنامه اخیرالذکر علت تأیید دادنامه فرجامخواسته توسط دیوان عالی کشور چنین قیدی گردیده که در آن پرونده دلیل متقنی که جنون زوجه را اثبات نماید وجود نداشته و حکم حجر صادره نیز تنها بعلت سفاهت زوجه صادر شده بوده است و با عنایت باینکه بموجب دادنامه شماره ۹۲۰۸۲۲ صادره از شعبه چهارم حقوقی یزد اعتراض موکل نسبت به دادنامه شماره ۹۱۰۲۷۶ آن مرجع محترم نیز وارد تشخیص و علت حکم حجر صادره از سفاهت به جنون اصلاح گردیده است و با توجه باینکه تاریخ شروع حجر نیز از اواخر آبان سال۱۳۸۶ اعلام گردیده که قبل از عقد ازدواج منعقده در تاریخ ۱۳۸۹/۱۲/۳ می باشد و با التفات باینکه موکل در ابتدا که متوجه مصرف دارو و بیماری عصبی زوجه گردیده هرگز تصور نمی نموده که زوجه مبتلا به بیماری جنون باشد و از طرف دیگر هرگزعالم به حق فسخ نکاح خویش و فوریت آن نیز نبوده است زیرا چنانچه عالم بر این امر بوده بجای دعوی طلاق دعوی فسخ نکاح اقامه می نمود و با عنایت باینکه در اینگونه مواقع که زوج به لحاظ عدم آگاهی به حق فسخ نکاح دعوی طلاق اقامه مینماید اقامه دعوی طلاق هرگز به مفهوم پذیرش عقد نکاح نمی باشد و با اثبات اینکه زوجه در زمان عقد ازدواج دارای جنون بوده اصلا به لحاظ عدم اهلیت وی عقد نکاح صحیحی ایجاد نگردیده تا زوج با اقامه دعوی طلاق آن را پذیرفته باشد و با توجه باینکه علم به حق فسخ و علم به فوریت خیار فسخ که بموجب قسمت اخیر ماده ۱۱۳۱ قانون مدنی پیش بینی گردیده جهت جلوگیری از تضییع حقوق اشخاص می باشد و موکل نیز پس از آگاهی از حق فسخ خویش دعوی فسخ نکاح اقامه نموده است و عدم پذیرش دعوی وی موجب تضییع حقوق وی میگردد لذا تقاضای صدور حکم بر اعلام فسخ نکاح بعلت جنون زوجه را دارم. ضمنا اضافه میگردد که زوجین زندگی مشترک خویش را شروع ننمودند و عمل مواقعه و نزدیکی نیز صورت نگرفته است قیم زوجه اظهار داشت تقاضای مهلت ۴۸ ساعت جهت دفاع و ارائه لایحه را دارم. نماینده دادسرا اظهار داشت با توجه باینکه پدر محجور اعلام نمود که زوج اطلاع از بیماری و وضعیت دختر ایشان داشته و قبلا هم دادخواست طلاق داده تقاضای بررسی موضوع و استماع شهادت شهود در صورت معرفی از سوی پدر محجور جهت حفظ حقوق محجور را دارم. وکیل خواهان مجددا اظهار داشت با توجه به اینکه پدر زوجه به صورت شفاهی مطرح نمود که زوج و پدرش در جریان بیماری دخترم بودند به طور مشخص و واضح بیان نماید که چه کسی در جریان بیماری دخترش بوده و منظور ایشان از آن بیماری چیست آیا موکل و پدرش آگاه به بیماری جنون دختر ایشان بوده اند یا به بیماری عصبی ایشان آگاه بودند که در پاسخ قیم زوجه اظهار داشت دلال هایی که برای خواستگاری آمده بودند آقای ک.س. باتفاق همسرش بوده که استاد کار خواهان می باشد و همسرش نیز دختر دائی همسر من می باشد و از این طریق نیز از ناراحتی عصبی دخترم خبر داشته اند و از طرف داماد نیز تا اندازه ای وی خبر داشته اند اگر لازم باشد می توانم بعنوان شاهد حاضر کنم و در جواب سوال وکیل خواهان در خصوص اینکه آیا اطلاع از جنون نیز داشته اند یا خیر این ناراحتی که پزشکی قانونی اعلام نموده است من نمی دانم آیا جنون می باشد یا خیر و هر گونه بیماری اعصاب نمی تواند جنون باشد و من خودم نیز از این بیماری اطلاع نداشتم که جنون است یا خیر ولی بیماری اعصابی داشته است و ضمنا داماد نیز مشکل ناراحتی ذهنی دارد. وکیل خواهان مجددا گفته است موکل و خوانده هرگز عالم به جنون زوجه در زمان عقد ازدواج نبوده اند زیرا عقلا و منطقا قابل پذیرش نیست که خانواده زوج نسبت به خواستگاری دختری اقدام نماید که علم به جنون دارد مگر اینکه خانواده زوج نیز دارای جنون باشند که اقدام به چنین امری نمایند و همانطور که ملاحظه میفرمائید پدر زوجه نیز طی اظهار خویش نگفته اند که زوج عالم بر جنون زوجه بوده است بلکه فرموده اند آگاهی به بیماری عصبی ایشان داشته است. دادگاه با درخواست قیم زوجه جهت اعطاء مهلت برای ارائه لایحه دفاعیه موافقت نموده است در این اثنا دفتر حمایت حقوقی و قضایی ایثارگران استان یزد طی لایحه تقدیمی منضم به یک نسخه از وکالتنامه آقای ع. م. کارشناس دفتر را جهت دفاع از زوجه خوانده بدادگاه معرفی نموده است. نماینده دفتر حمایت طی لایحه دفاعیه تقدیمی ثبت شده به شماره ...مورخ ۱۳۹۳/۴/۹ در مقام دفاع از زوجه خوانده اعلام داشته اولا- وکیل خواهان در جلسه اول خواسته خود را از فسخ نکاح به اعلام فسخ تغییر داده که خواسته اعلام فسخ نکاح فاقد وجاهت قانونی می باشد چرا که می بایست از همان اول کلمه فسخت را جاری مینمود و با توجه باینکه خیار فسخ حقی است که دارنده آن باید اعمال کندو فسخت را بگوید و در صورت وقوع فسخ از طرف ذوالخیار دادگاه صحت و سقم آنرا بررسی می کند و درخواست صدورحکم فسخ نکاح از طرف دادگاه وجاهت قانونی ندارد و هم چنین در دعوی مطروحه در سال۱۳۹۱ خوانده (عضو ممیز: خواهان صحیح است) با دادخواست فسخ نکاح طبق دادنامه شماره ۱۶۳۸-۹۱ به ایشان تذکر داده شده که باید فسخت را بگوید و خواهان می بایست فورا از حق فسخ استفاده مینموده در کل خیار فسخ نکاح فوری می باشد و اگر طرفی حق فسخ دارد و بعد از اطلاع از علت فسخ، نکاح را فسخ نکند خیار او ساقط میشود و دیگر حق استفاده از آن را به هیچ عنوان ندارد. ثانیا- مدعی ابتدا در پرونده ۹۰۰۳۲۶ همین شعبه در تاریخ ۱۳۹۰/۲/۱۴ تقاضای صدور گواهی عدم امکان سازش (طلاق) را کرده و بشرح دادنامه ۱۷۴- ۱۳۹۰/۱۱/۲۷ قرار رد دعوی او صادر شده است که دلالت بر پذیرش عقد نکاح از طرف زوج را دارد نه فسخ آن لذا صدور حکم شایسته مورد استدعاست دادگاه با وصول پرونده استنادی کلاسه ۹۲۰۳۵۸ که مربوط به حجر زوجه خوانده بوده خلاصه آنرا در صورتمجلس مورخ ۱۳۹۳/۵/۲۸ منعکس نموده که حاکیست که در تاریخ ۱۳۹۱/۱/۲۲ به شرح دادخواست مضبوط در پرونده تقاضای صدور حکم حجر خانم م. د.الف. فرزند م. شده و پس از انجام تحقیقات و اخذ نظریه پزشکی قانونی پرونده برای رسیدگی به شعبه چهارم حقوقی یزد ارسال شد و دادگاه یاد شده در تاریخ ۱۳۹۱/۲/۲۷ بموجب دادنامه شماره ۹۱۲۷۵ مبادرت به صدور حکم حجر مشارالیها به سبب سفاهت صادر و زمان شروع حجر را متصل به زمان صغر اعلام کرده است و دادنامه مذکور در تاریخ ۱۳۹۱/۳/۲۷ به محجور ابلاغ قانونی شده است و سپس آقای ن. ح.ح.الف. بتوسط وکیل خود بطرفیت آقای م. د.الف. بوکالت (عضو ممیز: به ولایت صحیح است) از خانم م. د.الف. و دادستان محترم دادسرای یزد با تقدیم دادخواست نسبت به دادنامه فوق الذکر اعتراض نموده که شعبه چهارم حقوقی یزد بموضوع رسیدگی و سرانجام بموجب دادنامه ۸۲۲-۹۲ مورخ ۱۳۹۲/۷/۱۸ اقدام به صدور رأی و ضمن آن قسمت از دادنامه ۹۱۲۷۵ که حکم به حجر خانم م. د.الف. بلحاظ سفاهت صادر گردیده به صدور حکم به حجر مشارالیها به لحاظ جنون اصلاح و صادر کرده است و دادنامه بطرفین ابلاغ گردیده و حکایت دیگری ندارد. دادگاه پس از اخذ نظریه قاضی مشاور دادگاه ضمن اعلام ختم دادرسی بموجب دادنامه شماره ۹۸۷ مورخ ۱۳۹۳/۷/۶ پس از ذکر مقدمه ای از چگونگی اقامه دعوی و توضیحات بعدی وکیل خواهان با استدلال اینکه دعوای مطرح شده متوجه خوانده ردیف دوم نمی باشد باستناد بند ۴ ماده ۸۴ و ماده ۸۹ قانون آئین دادرسی مدنی قرار رد دعوی خواهان را صادر و اما در خصوص دعوی مطروحه بطرفیت خوانده ردیف اول با توجه به دفاعیات وکیل خوانده بشرح لایحه دفاعیه تقدیمی و با عنایت به اظهارات طرفین به شرح صورتجلسه ۱۳۹۳/۴/۳ و توجها به سایر محتویات پرونده دعوی خواهان را غیر وارد تشخیص و با توجه به نظریه قاضی مشاور دادگاه و اصل صحت و لزوم عقود رأی به بطلان دعوی نامبرده صادر نموده است. پس از ابلاغ رأی صادره وکیل زوج خواهان با تقدیم دادخواست و لایحه اعتراضیه نسبت به آن تجدیدنظرخواهی نموده که پس از طی تشریفات قانونی شعبه چهارم دادگاه تجدیدنظر استان یزد بموضوع رسیدگی و طی دادنامه شماره ۱۱۰۹-۹۳ مورخ ۱۳۹۳/۱۱/۱۵ با توجه به اوراق و محتوای پرونده و مبانی استدلال دادگاه بدوی و دادنامه شماره ۱۳۷۲/۹۲ شعبه هشتم دیوان عالی کشور نظر باینکه از ناحیه تجدیدنظرخواه و وکیل مع الواسطه وی ایراد و اعتراض موجه و مدللی که موجبات نقض و گسیختن دادنامه تجدیدنظرخواسته را فراهم آورد بعمل نیامده و دادنامه یاد شده نیز حسب مندرجات پرونده و موازین قانونی صادر گردیده است لذا مستندا بماده ۳۵۸ قانون آئین دادرسی مدنی ضمن رد تجدیدنظرخواهی تجدیدنظرخواه دادنامه تجدیدنظرخواسته را عینا تأیید و ابرام نموده است. دادنامه اخیرالذکر در تاریخ ۱۳۹۳/۱۲/۹ بوکیل زوج ابلاغ شد و نامبرده در تاریخ ۱۳۹۳/۱۲/۲۸ با تقدیم دادخواست و لایحه فرجامی نسبت به آن فرجامخواهی نموده که نسخه ثانی دادخواست و ضمائم آن به ولی قهری زوجه فرجامخوانده بنحو قانونی ابلاغ گردید ولی لایحه جوابیه ای از ایشان در پرونده مشهود نیست. پرونده پس از وصول به دیوان عالی کشور جهت رسیدگی به این شعبه ارجاع گردیده است. دادخواست و لایحه فرجامی بهنگام شور قرائت میگردد. هیت شعبه در تاریخ بالا تشکیل گردید. پس از قرائت گزارش آقای حسن عباسیان عضو ممیز و ملاحظه اوراق پرونده مشاوره نموده چنین رأی میدهد.

رأی شعبه دیوان عالی کشور

فرجامخواهی آقای ن. ح.ح.الف. با وکالت آقای م. ک. نسبت به دادنامه شماره ۱۱۰۹- ۹۳ مورخ ۱۳۹۳/۱۱/۱۵ شعبه چهارم دادگاه تجدیدنظر استان یزد که در جهت تأیید دادنامه بدوی متضمن حکم به بطلان دعوی فرجامخواه بخواسته صدور حکم به فسخ نکاح بعلت جنون زوجه فرجامخوانده انشاء گردیده مآلا وارد و دادنامه فرجامخواسته واجد ایراد قانونی بوده و درخور نقض می باشد زیرا مطابق مواد ۱۱۲۱ و ۱۱۲۶ قانون مدنی جنون هر یک از زوجین به شرط استقرار آن در زمان عقد نکاح اعم از اینکه مستمر یا ادواری باشد برای طرف مقابل بشرط اینکه قبل از عقد عالم به آن نبوده باشد موجب حق فسخ خواهد بود و طبق ماده ۱۱۳۱ همان قانون طرفی که حق فسخ دارد بشرط اینکه علم به حق فسخ و فوریت آن داشته باشد در صورتیکه بعد از اطلاع بعلت فسخ نسبت به فسخ نکاح اقدام نکند خیار او ساقط میشود از آنجائکیه جنون در زمره بیماری هایی است که تشخیص قطعی آن بعهده پزشک متخصص روانپزشکی بوده و افراد عادی قادر به تشخیص قطعی آن نمی باشند لذا مادامیکه جنون هر یک از زوجین در مرجع صالح قضایی به اثبات نرسیده و حکم حجر محجور صادر نشده باشد برای طرف مقابل خیار فسخ وجود نداشته و اعمال این خیار از طرف ایشان ممکن نخواهد بود و به این ترتیب از تاریخ اثبات قطعی جنون هر یک از زوجین و صدور حکم حجر وی برای طرف مقابل حق فسخ وجود داشته و می تواند با اعمال فوری این حق خود نسبت به فسخ نکاح اقدام نماید در ما نحن فیه محتویات پرونده دلالت بر این دارد که زوجین در تاریخ ۱۳۸۹/۲/۳ با هم ازدواج نموده اند و بموجب دادنامه شماره ۸۲۲ مورخ ۱۳۹۲/۷/۱۸ شعبه چهارم دادگاه عمومی یزد که در مقام اصلاح دادنامه شماره ۲۷۵-۹۱ صادره از همان دادگاه اصدار یافته حکم به حجر زوجه فرجامخوانده خانم م. د.الف. بلحاظ جنون صادر و زمان شروع حجر هم متصل به زمان صغر اعلام شده است و باین ترتیب ثابت و مدلل است که زوجه فرجامخوانده در زمان عقد نکاح مبتلا به جنون مستمر بوده که چون این عیب زوجه فرجامخوانده بعد از عقد نکاح با صدور دادنامه فوق الاشعار به اثبات رسیده لذا خروج فرجامخواه بطور قطع در زمان عقد نکاح از وجود این عیب مستقر در زوجه فرجامخوانده بی اطلاع بوده و حتی اظهارات ولی زوجه بشرح صورتجلسه دادرسی مورخ ۱۳۹۳/۴/۳ مبین آنستکه مشارالیه و سایر اعضاء خانواده اش از بیماری جنون دخترش بی اطلاع بوده اند بنابراین از آنجائیکه با صدور دادنامه شماره ۸۲۲ مورخ ۱۳۹۲/۷/۱۸ حجر زوجه فرجامخوانده بعلت جنون که در زمان عقد نکاح هم در ایشان مستقر بوده باثبات رسیده است و از تاریخ قطعیت دادنامه مذکور حق فسخ نکاح برای زوج فرجامخواه ثابت بوده و می تواند با اعمال این حق در مدت عرفی نسبت به فسخ نکاح اقدام نماید و نامبرده هم در تاریخ ۱۳۹۲/۱۱/۲۹ با تقدیم دادخواست و تغییر خواسته خود در جلسه اول دادرسی صدور حکم بر اعلام فسخ نکاح را خواستار گردیده که تقدیم این دادخواست ظهور بر اعمال حق فسخ نکاح از طرف ایشان دارد و درخواست سابق ایشان مبنی بر صدور گواهی عدم امکان سازش جهت اجرای صیغه طلاق قبل از صدور حکم حجر زوجه فرجامخوانده حق فسخ او را که بعد از آن با صدور حکم حجر زوجه برای مشارالیه ایجاد گردیده ساقط نمیسازد بنابراین در صورتیکه دادخواست زوج فرجامخواه در پرونده حاضر بعد از صدور حکم حجر زوجه و قطعیت آن و ابلاغ دادنامه قطعی در مدت عرفی تقدیم شده باد محرز خواهد بود که زوج فرجامخواه نسبت به اعمال خیار فسخ خود بفوریت اقدام نموده و قانونا موجبات صدور حکم بر اعلام فسخ نکاح فراهم خواهد بود و چون دادنامه متضمن حکم حجر زوجه فرجامخوانده در تاریخ ۱۳۹۲/۷/۱۸ صادر شده و دادخواست اعلام فسخ نکاح هم در پرونده حاضر در تاریخ ۱۳۹۲/۱۱/۲۹ تقدیم گردیده و با وجود اینکه خلاصه پرونده مربوط به حکم حجر فوق الذکر در صورتمجلس مورخ ۱۳۹۳/۵/۲۸ منعکس و تصریح گردیده که دادنامه به طرفین ابلاغ شده معهذا معلوم نگردیده که دادنامه مذکور در چه تاریخی به طرفین دعوی (زوج و ولی زوجه) ابلاغ گردیده است که معلومیت این امر در تشخیص این که آیا زوج فرجامخواه بفوریت و درمدت عرفی با تقدیم دادخواست در پرونده حاضر نسبت به اعمال خیار فسخ خود اقدام نموده است یا خیر و از این رو اقتضا داشته که دادگاه محترم تجدیدنظر با مطالبه و ملاحظه پرونده قضایی مربوط به دادنامه فوق الذکر بکلاسه بایگانی ۹۲۰۳۵۸ شعبه چهارم دادگاه عمومی یزد بررسی و معلوم دارد که حکم حجر زوجه فرجامخوانده بعلت جنون وی در چه تاریخی به زوج فرجامخواه و ولی زوجه فرجامخوانده ابلاغ و آیا در مهلت قانونی از ناحیه طرفین خصوصا ولی زوجه نسبت به آن اعتراض و تجدیدنظرخواهی بعمل آمده است یا خیر و در صورت اعتراض، سرانجام و نتیجه نهایی آن چه بوده است و پس از انعکاس مراتب در صورتمجلس و احراز اینکه آیا اعمال خیار فسخ از طرف زوج فرجامخواه با تقدیم دادخواست در پرونده حاضر در مدت عرفی و بفوریت انجام شده است یا خیر بر اساس نتیجه حاصله نسبت به صدور رأی مقتضی اقدام نماید بنا بمراتب اشعاری دادنامه فرجامخواسته در وضعیت موجود بعلت نقص تحقیق و رسیدگی قابلیت ابرام را نداشته مستندا به بند ۵ ماده ۳۷۱ و بند الف ماده ۴۰۱ قانون آئین دادرسی مدنی ضمن نقض آن رسیدگی مجدد به همان دادگاه محترم صادر کننده رأی منقوض ارجاع میگردد تا پس از تکمیل تحقیق و رسیدگی بشرح مرقوم در فوق بر اساس نتیجه حاصله نسبت به صدور رأی شایسته اقدام نماید.

شعبه ۸ دیوانعالی کشور - رئیس و مستشار و عضو معاون

حسن عباسیان - مسعود کریم پور نطنزی - جعفر پور بدخشان