رای وحدت رویه شماره 854 دیوان عالی کشور درباره عدم قابلیت اعاده دادرسی موضوع ماده 474 پس از اعمال ماده 477 قانون آیین دادرسی کیفری: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
 
خط ۹۴: خط ۹۴:
:اگرچه هر دو استدلال شعبه محترم ۳۳ دیوان عالی کشور ( که رای موافق با رای وحدت رویه صادر نمود ) درنگ پذیر است چه اینکه؛ اولا؛  شعبه ویژه دیوان در این مقام تنها نماد و ظاهر دیوان با تداعی رسیدگی شکلی را نمایش می دهد حال آنکه در ذات و نهانش کاملا به مثابه یک شعبه دادگاه عمل نموده و با رسیدگی ماهوی و حتی گاه با رعایت اصل رسیدگی تقابلی، در ماهیت ماجرا وضع حکم می نماید و آنچه موضوعیت دارد ماهیت رسیدگی و وصف تصمیم این مرجع هست و ثانیا؛ بر همان پایه گمان منبعث از حکم ماده ۴۷۶ قانون آیین دادرسی کیفری ، هم منتفی است و امکان ارجاع پرونده پس از پذیرش درخواست به شعبه هم عرض یعنی یکی دیگر از شعب ویژه دیوان که بدین مناسبت و با اختیار رسیدگی ماهوی برگزیده شد، وجود دارد اما با این وصف در نتیجه رای مزبور و رای وحدت رویه حامی آن در خور دفاع هست. مخالفین این رای با استناد به یکی از جهات اعاده دادرسی ( بند الف ماده ۴۷۴ قانون آیین دادرسی کیفری ) و اینکه شاید پس از صدور حکم قصاص نفس شخص مقتول زنده پیدا شود و در این صورت محکوم علیه نگون بخت با وصف حق برخورداری از طریق مزبور از این مجرا محروم می شود بر گشایش باب اعاده دادرسی عادی از رای پس از اعاده دادرسی ویژه پافشاری دارند. ایراد ایشان با احترام بسیار به باور من وارد نیست و حداقل اینکه آسیب جدی به نتایج برداشت اخیر هیات عمومی وارد نمی سازد. چه اولا؛ موارد و نمونه های استناد به بند مزبور و تحقق این جهت ( زنده پیدا شدن مقتول ) نادر است کمااینکه در رویه دیوان پرونده های مبتنی بر این جهت در حداقل ممکن است. نزدیک به تمام جهات و موارد استناد به اعاده دادرسی بندهای ( ج ) و ( چ ) ماده مزبور است. منطقی نیست نتایج  یک قاعده مطلوب را به مصداق نادر کالمعدوم گره زد. ثانیا؛ علی فرض زنده پیدا شدن مقتولی که به تصور قتل او حکم قصاص نفس بیگناهی صادر شده، آیا رای وحدت رویه متضمن اجرای حکم قصاص نادرست نسبت به محکوم علیه است؟! آیا باب دادخواهی اعتراضی و رهایی از اجرای حکم نادرست مسدود است؟! بدیهی است که معاون قضایی دادگستری استان محل صدور رای یا معاون نظارت دیوان و یا معاون قضایی رئیس قوه با مشاهده درخواست و مستند آن بی درنگ تکلیف به وصول پرونده محاکماتی و تمهید توقف اجرای حکم با گزارش مستدل به رئیس قوه دارند. نکته مهم اینکه در برخورد با رای در این سطح باید با جمع ملاحظات قضایی، حقوقی و اجتماعی واکنش نشان داد. یک فکت مرتبط این است که؛ تکرار درخواست های اعاده دادرسی و درهم ریختگی گونه های آن اعتبار و وزانت آرای قضایی را شکسته و شهروندان را در راهروهای دادگستری سالهای سال سرگردان می گذارد. واقع تلخ دیگر اینکه؛ صلاحیت و ماموریت اصلی شعب دیوان پاکیزگی جریان رسیدگی و آرای قضایی دادگاهها از مجرای رسیدگی فرجامی است ( [[ماده ۳۶۶ قانون آیین دادرسی مدنی]]) اما بیش از نیمی از موارد اشتغال قضات محترم شعب دیوان درگیر با درخواست های اعاده دادرسی است! به عبارتی رسیدگی فرجامی و فرصت پایش و نظارت قاضیان محترم دیوان بر عملکرد دادرسان دادگاهها در سایه رسیدگی به پرونده های بی شمار با موضوع اعاده دادرسی قرار گرفته است. این دور و تقاضا تا به کی و تا به کجا باید ادامه یابد؟! به تجربه در موردی دیدم که پس از صدور حکم طلاق و رد مراتب فرجام خواهی زوج و اجرای حکم‌ و ازدواج زوجه با همسر دیگر، همسر سابق در پرتو اعاده دادرسی ویژه و بدون آگاهی دادرسان شعبه از جریان اجرای رای موضوع اعاده و ازدواج زوجه، حکم مزبور را خلاف شرع اعلام و نقض نمودند و خانم نگون بختی با سرنوشت عجیب و غریب در یاس و درماندگی فرو رفت! این نتایج پیامد برقراری طرق گوناگون شکایت فوق العاده از رای، در هم ریختگی آنها و نابود ساختن اماره قانونی صحت احکام ( Res judicata pro veritate habetur ) است. بنابراین باید از هر تکاپو و تصمیم قضایی که به تثبیت نتایج آرای قطعی و نهایی و تعدیل شیوه اعاده دادرسی و ایجاد دور و تسلسل در رسیدگی های فوق العاده می انجامد ستایش کرد.<ref>[[سید عباس موسوی]]، در گفتگو با پژوهشگر ویکی حقوق، ۱۴۰۳/۸/۹</ref>
:اگرچه هر دو استدلال شعبه محترم ۳۳ دیوان عالی کشور ( که رای موافق با رای وحدت رویه صادر نمود ) درنگ پذیر است چه اینکه؛ اولا؛  شعبه ویژه دیوان در این مقام تنها نماد و ظاهر دیوان با تداعی رسیدگی شکلی را نمایش می دهد حال آنکه در ذات و نهانش کاملا به مثابه یک شعبه دادگاه عمل نموده و با رسیدگی ماهوی و حتی گاه با رعایت اصل رسیدگی تقابلی، در ماهیت ماجرا وضع حکم می نماید و آنچه موضوعیت دارد ماهیت رسیدگی و وصف تصمیم این مرجع هست و ثانیا؛ بر همان پایه گمان منبعث از حکم ماده ۴۷۶ قانون آیین دادرسی کیفری ، هم منتفی است و امکان ارجاع پرونده پس از پذیرش درخواست به شعبه هم عرض یعنی یکی دیگر از شعب ویژه دیوان که بدین مناسبت و با اختیار رسیدگی ماهوی برگزیده شد، وجود دارد اما با این وصف در نتیجه رای مزبور و رای وحدت رویه حامی آن در خور دفاع هست. مخالفین این رای با استناد به یکی از جهات اعاده دادرسی ( بند الف ماده ۴۷۴ قانون آیین دادرسی کیفری ) و اینکه شاید پس از صدور حکم قصاص نفس شخص مقتول زنده پیدا شود و در این صورت محکوم علیه نگون بخت با وصف حق برخورداری از طریق مزبور از این مجرا محروم می شود بر گشایش باب اعاده دادرسی عادی از رای پس از اعاده دادرسی ویژه پافشاری دارند. ایراد ایشان با احترام بسیار به باور من وارد نیست و حداقل اینکه آسیب جدی به نتایج برداشت اخیر هیات عمومی وارد نمی سازد. چه اولا؛ موارد و نمونه های استناد به بند مزبور و تحقق این جهت ( زنده پیدا شدن مقتول ) نادر است کمااینکه در رویه دیوان پرونده های مبتنی بر این جهت در حداقل ممکن است. نزدیک به تمام جهات و موارد استناد به اعاده دادرسی بندهای ( ج ) و ( چ ) ماده مزبور است. منطقی نیست نتایج  یک قاعده مطلوب را به مصداق نادر کالمعدوم گره زد. ثانیا؛ علی فرض زنده پیدا شدن مقتولی که به تصور قتل او حکم قصاص نفس بیگناهی صادر شده، آیا رای وحدت رویه متضمن اجرای حکم قصاص نادرست نسبت به محکوم علیه است؟! آیا باب دادخواهی اعتراضی و رهایی از اجرای حکم نادرست مسدود است؟! بدیهی است که معاون قضایی دادگستری استان محل صدور رای یا معاون نظارت دیوان و یا معاون قضایی رئیس قوه با مشاهده درخواست و مستند آن بی درنگ تکلیف به وصول پرونده محاکماتی و تمهید توقف اجرای حکم با گزارش مستدل به رئیس قوه دارند. نکته مهم اینکه در برخورد با رای در این سطح باید با جمع ملاحظات قضایی، حقوقی و اجتماعی واکنش نشان داد. یک فکت مرتبط این است که؛ تکرار درخواست های اعاده دادرسی و درهم ریختگی گونه های آن اعتبار و وزانت آرای قضایی را شکسته و شهروندان را در راهروهای دادگستری سالهای سال سرگردان می گذارد. واقع تلخ دیگر اینکه؛ صلاحیت و ماموریت اصلی شعب دیوان پاکیزگی جریان رسیدگی و آرای قضایی دادگاهها از مجرای رسیدگی فرجامی است ( [[ماده ۳۶۶ قانون آیین دادرسی مدنی]]) اما بیش از نیمی از موارد اشتغال قضات محترم شعب دیوان درگیر با درخواست های اعاده دادرسی است! به عبارتی رسیدگی فرجامی و فرصت پایش و نظارت قاضیان محترم دیوان بر عملکرد دادرسان دادگاهها در سایه رسیدگی به پرونده های بی شمار با موضوع اعاده دادرسی قرار گرفته است. این دور و تقاضا تا به کی و تا به کجا باید ادامه یابد؟! به تجربه در موردی دیدم که پس از صدور حکم طلاق و رد مراتب فرجام خواهی زوج و اجرای حکم‌ و ازدواج زوجه با همسر دیگر، همسر سابق در پرتو اعاده دادرسی ویژه و بدون آگاهی دادرسان شعبه از جریان اجرای رای موضوع اعاده و ازدواج زوجه، حکم مزبور را خلاف شرع اعلام و نقض نمودند و خانم نگون بختی با سرنوشت عجیب و غریب در یاس و درماندگی فرو رفت! این نتایج پیامد برقراری طرق گوناگون شکایت فوق العاده از رای، در هم ریختگی آنها و نابود ساختن اماره قانونی صحت احکام ( Res judicata pro veritate habetur ) است. بنابراین باید از هر تکاپو و تصمیم قضایی که به تثبیت نتایج آرای قطعی و نهایی و تعدیل شیوه اعاده دادرسی و ایجاد دور و تسلسل در رسیدگی های فوق العاده می انجامد ستایش کرد.<ref>[[سید عباس موسوی]]، در گفتگو با پژوهشگر ویکی حقوق، ۱۴۰۳/۸/۹</ref>
*[[علی اکبر یساقی]]: خشت اول گر نهد معمار کج، تا ثریا می‌رود دیوار کج. اصل تنزیل شعب دیوان عالی کشور به سطح یک محکمه بدوی، امری ناصواب، غیرمتعارف و برخلاف اصول بود که در ماده ۴۷۷ قانون آیین دادرسی کیفری تقنین شد. این همه نزاع و بحث از آنجا ناشی شد که ماده ۴۷۷ به‌گونه‌ای تقنین شد که رسیدگی در شعب خاص دیوان عالی کشور عملاً به رسیدگی در یک دادگاه عمومی عادی، مثلاً در خاش، شباهت یافت. با پذیرش این نوع رسیدگی، باید تبعات آن نیز پذیرفته شود؛ از جمله اعطای آزادی مشروط، تخفیف مجازات و اعمال سایر نهادهای ارفاقی، چنان‌که در سایر محاکم مرسوم است.
*[[علی اکبر یساقی]]: خشت اول گر نهد معمار کج، تا ثریا می‌رود دیوار کج. اصل تنزیل شعب دیوان عالی کشور به سطح یک محکمه بدوی، امری ناصواب، غیرمتعارف و برخلاف اصول بود که در ماده ۴۷۷ قانون آیین دادرسی کیفری تقنین شد. این همه نزاع و بحث از آنجا ناشی شد که ماده ۴۷۷ به‌گونه‌ای تقنین شد که رسیدگی در شعب خاص دیوان عالی کشور عملاً به رسیدگی در یک دادگاه عمومی عادی، مثلاً در خاش، شباهت یافت. با پذیرش این نوع رسیدگی، باید تبعات آن نیز پذیرفته شود؛ از جمله اعطای آزادی مشروط، تخفیف مجازات و اعمال سایر نهادهای ارفاقی، چنان‌که در سایر محاکم مرسوم است.
:این وضعیت، جایگاه دیوان عالی کشور را به حیثیت یک دادگاه بدوی تقلیل داده است و در این صورت، لازم است به تمامی لوازم این امر نیز ملتزم بود. از سوی دیگر، در مقام اعمال ماده ۴۷۴ آمده است که احکام قطعی دادگاه‌ها مخالفان می‌توانند به این امر تمسک جویند و ادعا کنند که دیوان عالی کشور دادگاه نیست. با این حال، هر دو طرف این بحث می‌دانند که این موضوع از جنس مسائل زوجانه است که هر دو استدلال را می‌توان پذیرفت.
:این وضعیت، جایگاه دیوان عالی کشور را به حیثیت یک دادگاه بدوی تقلیل داده است و در این صورت، لازم است به تمامی لوازم این امر نیز ملتزم بود. از سوی دیگر، در مقام اعمال ماده ۴۷۴ آمده است که احکام قطعی دادگاه‌ها مخالفان می‌توانند به این امر تمسک جویند و ادعا کنند که دیوان عالی کشور دادگاه نیست. با این حال، هر دو طرف این بحث می‌دانند که این موضوع از جنس مسائل ذوجوانب است که هر دو استدلال را می‌توان پذیرفت.
:به همین دلیل، آرای مربوط به صدور وحدت رویه در این باب، بسیار نزدیک به هم و تقریباً به صورت ۵۰-۵۰ بوده است. اما آنچه اهمیت دارد، این است که با صدور رأی وحدت رویه، سخنی قاطع، فاصل و پایان‌بخش در این موضوع گفته شده و تکلیف تقاضاهای اعمال ماده ۴۷۴ نسبت به آراء صادره از شعب خاص دیوان عالی کشور پس از اعمال ماده ۴۷۷ مشخص گردیده است. این رأی، اعمال اعاده دادرسی توسط شعب نسبت به این آراء را ممنوع دانسته و از این جهت، تکلیف را روشن کرده است. با این حال، مباحث نظری در این زمینه همچنان پایان نیافته و ریشه این مسئله به نابسامانی نخست و تنزیل شأن دیوان عالی کشور به سطح یک محکمه بدوی بازمی‌گردد. در حال حاضر، '''رای وحدت رویه شماره ۸۵۴''' لازم‌الاتباع توسط محاکم در موارد مشابه است.<ref>[[علی اکبر یساقی]]، در مصاحبه با پژوهشگر ویکی حقوق، ۱۴۰۳/۸/۲۹</ref>
:به همین دلیل، آرای مربوط به صدور وحدت رویه در این باب، بسیار نزدیک به هم و تقریباً به صورت ۵۰-۵۰ بوده است. اما آنچه اهمیت دارد، این است که با صدور رأی وحدت رویه، سخنی قاطع، فاصل و پایان‌بخش در این موضوع گفته شده و تکلیف تقاضاهای اعمال ماده ۴۷۴ نسبت به آراء صادره از شعب خاص دیوان عالی کشور پس از اعمال ماده ۴۷۷ مشخص گردیده است. این رأی، اعمال اعاده دادرسی توسط شعب نسبت به این آراء را ممنوع دانسته و از این جهت، تکلیف را روشن کرده است. با این حال، مباحث نظری در این زمینه همچنان پایان نیافته و ریشه این مسئله به نابسامانی نخست و تنزیل شأن دیوان عالی کشور به سطح یک محکمه بدوی بازمی‌گردد. در حال حاضر، '''رای وحدت رویه شماره ۸۵۴''' لازم‌الاتباع توسط محاکم در موارد مشابه است.<ref>[[علی اکبر یساقی]]، در مصاحبه با پژوهشگر ویکی حقوق، ۱۴۰۳/۸/۲۹</ref>