رای شعبه کیفری دیوان عالی کشور درباره ادعای متهم مبنی بر مستحق قتل بودن مقتول

رای شعبه کیفری دیوان عالی کشور درباره ادعای متهم مبنی بر مستحق قتل بودن مقتول: در صورت ادعای متهم مبنی بر مستحق قتل بودن مقتول، دادگاه رسیدگی کننده می بایست بدوا به ادعای مذکور رسیدگی و نفیا یا اثباتا در این خصوص اظهارنظر نماید.

رای شعبه کیفری دیوان عالی کشور شماره ۹۳۰۹۹۷۰۹۰۹۲۰۰۳۱۳
شماره دادنامه۹۳۰۹۹۷۰۹۰۹۲۰۰۳۱۳
تاریخ دادنامه۱۳۹۳/۰۹/۲۹
نوع رأیرأی شعبه
نوع مرجعشعبه دیوان عالی کشور
شعبهشعبه ۷ دیوانعالی کشور
گروه رأیرای کیفری
موضوعادعای متهم مبنی بر مستحق قتل بودن مقتول
قاضیحسین انتظاری
حسین طالبی

رأی خلاصه جریان پرونده

در پی مفقودیت آقای ح. ، توسط آقای ر. که در مورخ ۲۲/۰۵/۹۲ مراتب را اعلام نموده که با دستور دادیار شعبه ۲ دادسرای عمومی و انقلاب .... مأمورین نیروی انتظامی به تحقیقات ادامه دادند و پدر ح. به نام الف. در مورخ ۲۴/۰۵/۹۲ طی شکایتی اعلام نموده که: فرزندش ساعت ۱۴ مورخ ۲۱/۰۵/۹۲ از منزل خارج و دیگر برنگشته است و وی را با زور و تهدید ربوده اند و به قتل تهدید کرده اند. در مورخ ۲۵/۰۷/۹۲ رئیس پلیس آگاهی .... به دادیار شعبه دوم ..... اعلام نموده که جسد متوفی ح. به پزشکی قانونی جهت کالبدگشایی معرفی گردیده تا علت تامه مرگ اعلام گردد. پزشکی قانونی .... در مورخ ۲۶/۰۵/۹۲ از جسد متوفی معاینه به عمل آورد و اعلام کرده جسد فاسد شده و متورم و علائم فساد نعشی در تمام بدن مشهود است و جسد در ساعت ۱۷ مورخ ۲۶/۰۵/۹۲ سر صحنه در ارتفاعات روستای ... و ساعت ۳۰/۱۲ مورخ ۲۷/۰۵/۹۲ در محل سالن تشریح بیمارستان .... معاینه و کالبدگشایی گردید. جمود نعشی اضمحلال یافته و کبودی نعشی به علت فساد نعشی قابل ارزیابی نبود. زمان فوت طی بیش از ۷۲ ساعت گذشته از معاینه سر صحنه کشف جسد تعیین می گردد. در معاینات ظاهری در صورت در حد قابل بررسی متورم سمت چپ صورت و سر و گودی سمت خارج چشم راست دیده می شد. در گردن آثار ضرب وجرح، شیار خفه کردگی دیده و لمس نشد. در کالبدگشایی انجام شده پوست سر باز شد. زیرپوست و لابه لای عضلات نیمه چپ جمجمه خون مردگی مشهود بود و شکستگی استخوان گیجگاه و چپ سر با جابجایی دیده می شد به نحوی که توده مغز رؤیت می گردید. با توجه به شرح فوق و کالبدگشایی انجام شده علت فوت کوفتگی نسج مغز و عوارض ناشی از آن در اثر اصابت جسم سخت تعیین می گردد (ص۱۱۴). به آقای ر. در مورخ ۰۲/۰۶/۹۲ اتهام قتل م. دامادش تفهیم شد که پاسخ داد: این اتهام را قبول ندارم، دخترم ساعت ۵/۸ شب به منزل آمد و گفت ح. خانه نیامده است (ص۱۷۰). و در تحقیقاتی که در مورخ ۰۳/۰۶/۹۲ از نامبرده به عمل آمد، اظهار داشت: من اول ۲۴ ساعت مهلت می خواهم که بروم خانه با نوه ام خداحافظی بعد می آیم و همه حقایق را می گویم. س: به شما توصیه می شود هم اکنون حقیقت را بیان کنید. ج: با توجه به این که من از مدت ۴ الی ۵ سال پیش از داشتن رابطه مقتول با عروسم خبر داشتم چون حدود ۴ سال پیش که من و پسرم م. (شوهر عروسم ر.) به اتفاق مقتول که دامادم است در تهران کار می کردیم یک بار متوجه شدم که پسرم گفت با گریه که حدود یک ربع است که به گوشی ر. زنگ می زنم و اشغال است و در همین یک ربع ح. مقتول دارد با گوشی صحبت می کند و مطمئن هستم با ر. صحبت می کند و قضایایی متعدد دیگری از رابطه غیرعادی و غیرشرعی بین ح. و ر. به دست آوردم که باهم تلفنی صحبت می کردند و شبیه این و چندین بار تذکر دادم اما تأثیری نکرد و این روابط آن ها آن قدر ادامه پیدا کرد که مردم روستا از چپ و راست به ما کنایه می زدند و همه موضوع را می گفتند و دیگر آبرویی برای ما نمانده بود تا این که در همین ماه رمضان گذشته دقیق یادم هست که ۱۴ ماه رمضان بود که یک قضیه دیگری پیش آمد که من را مصمم کرد که یک اقدام جدی بکنم. در روز ۱۴ ماه مبارک من طبق معمول که بیشتر اوقات مسجد می رفتم، رفتم اما نمازم را فرادا خواندم از مسجد که بیرون می آمدم خانمم با گوشی پسرم م. به من زنگ زد و گفت ر. درحالی که جانمازش پهن است از مسجد خارج شده و فکر کنم رفته پیش ح. بعد آمدم م. پسرم را (شوهر ر.) سر کوچه دیدم درحالی که ناراحت بود و گفت خانمم نه خانه خودمان و نه خانه پدرش است و مامان گفته جانماز را پهن کرده و از مسجد بیرون آمده. با م. باهم رفتیم سمت خانه ح. در باز بود من داخل رفتم اما م. را نگذاشتم بیاید هر چه در زدم (در خانه ح. مقتول) جواب نداد و به گوشی ح. زنگ زدم جواب نداد و خواهرش م. را روی دیوار ز. دیده بودم و ز. هم از روی دیوار آمد با نگرانی از من پرسید چه شده؟ من گفتم چیزی نشده. در ادامه ع. آمد و باهم صحبت کردیم بعد ح. مقتول را روی حمام دیدم و بعد آمد نزد من و گفت چه شده؟ من گفتم هیچی و رفتم بیرون و جلوی در خانه پدرش الف. ایستادم و با چشم های خودم دیدم که ر. از پله های نردبان از سمت خانه ح. داشت می آمد پایین البته قیافه ر. را از پشت سر دیدم ولی حدس قوی زدم که ر. باشد و این را در دلم نگه داشتم. چند لحظه بعد هم دیدم که نردبان جابجا شد و من رفتم در خیابان نشستم منتظر ماندم تا ببینم چه می شود بعد دیدم که دو تا خواهر ر. از خانه خودشان آمدند خانه ر.ک. عمه ر. رسید در ادامه بعد از دقایقی دیدم با ر. از خانه ر.ک. آمدند بیرون و رفتند خانه پدر ر. و همه این ها در یک کوچه است. سپس در ادامه پسرم م. آمد نزد من و گفت که بابا چه شد و من قضیه اصلی را به او نگفتم و از آن به بعد من احساس بغض شدید کردم و در این فکر بودم که چطور دامادم ح. را ادب کنم و این کسی که داماد من است در ظاهر آدم مذهبی و نمازخوان و مسجدی بود که حتی همه سحرهای ماه مبارک رمضان از بلندگوی مسجد سحر خوانی می کرد اما آن کار دیگرش که رابطه خلاف شرع با عروسم بود را مخصوصا روز چهاردهم ماه مبارک را نمی توانستم تحمل کنم بعد از عید فطر نقشه ام را عملی کردم. س: چه نقشه ای کشیدی؟ ج: من از چهاردهم ماه رمضان خیلی فکر کردم دیدم اگر به قانون مراجعه کنم نمی توانم چیزی را ثابت کنم تازه شاید بدهکار هم بشوم چون باید شاهدی داشتم و تذکر و نصیحت فایده نداشت و تنها یک تصمیم می ماند این که او را ببرم و بکشم چون حیثیت خانوادگی ما را به باد داده بود و این تصمیم را روز دوشنبه ۲۱/۰۵/۹۲ ساعت حدود شش بعدازظهر عملی کردم و او را به قتل رساندم. س: در خصوص چگونگی قتل توضیح دهید؟ ج: تصمیم گرفتم به بهانه جنگل رفتن و کشف میراث فرهنگی او را به منطقه ای که در ... است و تعداد زیادی چاله های حفاری میراث فرهنگی وجود دارد ببرم و آنجا به قتل برسانم، لذا دوشنبه ساعت ۱۳ (مورخ ۲۱/۰۵/۹۲) به درب خانه مقتول رفتم و او را صدا زدم و یواش و آهسته به او گفتم که چند نفر از دوستان قرار است بیایند دستگاه گنج یاب دارند و برویم زیرخاکی دربیاوریم و گفتم که هیچ کس نفهمد و تنها بیا او قبول کرد و گفت برویم من گفتم منتظر باش تا به تو زنگ بزنم و حدود ساعت ۱۵/۳ بعدازظهر به او زنگ زدم و در این فاصله یعنی از ساعت ۱۳ الی ۱۵/۱۵ دقیقه در خانه دراز کشیدم و نقشه می ریختم و فکر می کردم که چطوری بکشم و او را از چه مسیری ببرم که کسی ما را نبیند بالاخره مسیرم را انتخاب کردم و به او زنگ زدم و او آمد. در زمین ح.ع. فرزند ... قرار گذاشتیم او که آمد به محض رسیدنش دیدم دخترم ف. به او زنگ زد و صحبت هایی کردند بعدازآن مسیر .... را انتخاب کرده بودم که شروع به رفتن کردیم و به او گفته از یک مسیری برویم تا کسی ما را نبیند چون می خواهم دنبال عتیقه برویم بعد که به بالا رسیدیم باز اتمام حجت کردم و به او گفتم ح. از ر. دست بکش و گفتم دختر من چی کم دارد که تو به سمت ر. می روی و مردم این همه شایعه کرده اند اما او گفت عمو او خودش ول نمی کند و مقتول این حرف ها را با خنده زد که پس ازآن به یک گودالی که از قبل توسط گنج کنان حفاری شده بود رسیدیم بعد در آن لحظه به مقتول (ح.) گفتم برو داخل گودال ببین که چیزی پیدا می شود یا خیر که پس ازآن ح. وارد گودال شد و با بیلی که در دست داشت در حال کندن شد پس ازآن سنگی را که کنار گودال بوده است را با دست بلند کردم و به طرف سر ح. (مقتول) انداختم و دو تا سنگ دیگری که بزرگ تر از سنگی که انداخته شده بود و بالای گودال بود را با پا به طرف پاهایش انداختم که پس از انداختن همان سنگ اول که به سرش خورده بود ح. کشته شد که پس ازآن با بیلی که در دست داشتم روی ح. را با خاک پوشاندم که خاک پوشانده شده و حدود بیست سانتی متر بود و بعدازآن به طرف خانه برگشتم که پس ازآن بیل را داخل درختی در مسیر راه گذاشتم که بیل مذکور نزدیک چاله ای که مقتول در آنجا کشته شد می باشد و فردای آن روزبه محل وقوع کشته شدن ح. رفتم و مقداری از خاک هایی که دیروز ریخته بودم را با دست کم کردم و علت این کار این بوده است چون عذاب وجدان گرفته بودم ح. به لحاظ این که سرش متلاشی شده بود و بوی جسد را مردم احساس کنند تا مردم جسد را پیدا کنند. این اتفاق روز سه شنبه ۲۲/۰۵/۹۲ افتاد. خاک های سمت سر مقتول را کم کردم تا این که از این طریق مردم بتوانند او را پیدا کنند. س: در خصوص کشته شدن دامادتان ح. آیا شخص دیگری دخیل بود یا خیر؟ ج: کسی از موضوع اطلاع نداشت خودم نقشه کشیدم و قتل را خودم به تنهایی انجام دادم. س: کشف جسد را چه کسی به اهالی محل اطلاع داده است؟ ج: پس از این که ح. (مقتول) از روز دوشنبه مفقود شده بود اهالی محل اطراف روستا را گشتند ولی جسد را نیافتند و پنج روز پس از مفقود شدن ح. کسی اعلام کرد که ما طرف .... را نگشته ایم و بهتر است آن منطقه را بگردیم من به او گفتم خوب است منطقه را بگردیم و شما به اهالی اعلام نمایید تا مردم را به طرف ..... بردند و شاید بتوانند ح. را پیدا نمایند که نهایتا با رفتن اهالی به محل مقتول پیدا شد. س: حسب محتویات پرونده و شکات اولیای دم مرحوم ح. و گزارش مأمورین انتظامی و نظریه پزشکی قانونی و اظهارات خودتان متهم هستید به قتل عمدی مرحوم ح.، از خود دفاع کنید. ج: اتهام وارده را قبول دارم و همان طور که بیان نمودم علت این کار این بوده است که مرحوم داماد این جانب می باشد و آبرو و حیثیت چندین ساله ما را به باد فنا داده و به لحاظ این که ما در روستا زندگی می کنیم کلیه اهالی محل رابطه نامشروع عروس و دامادم را در جریان بودند که نهایتا تصمیم به قتل دامادم ح. گرفتم که جزئیات آن را بیان نمودم و اگر من از دامادم ح. شکایت کردم دادگاه از من دلیل و مدرک و شاهد می خواست نداشتم ولی برای من یقین حاصل شده بود که دامادم و عروسم ارتباط نامشروع برقرار نموده اند (ص۱۷۲ تا ۱۷۷). در صورت جلسه بازسازی صحنه قتل متهم اقاریر مذکور را تکرار نمود و گفت دسته بیل را از بیل جدا نمودم و در داخل کیسه زردرنگ مربوط به برنج می باشد و بیل را با کیسه در داخل تنه درخت قدیمی قطوری مخفی نمودم که با راهنمایی متهم مأمورین آن را داخل تنه درخت کشف نمودند و در جلسه بازسازی صحنه قتل متهم مشروحا با توضیح مطالب مذکور اقرار به قتل عمدی دامادش ح. نموده و جزئیات آن را مجددا شرح داده که از مراحل بازسازی صحنه قتل فیلم برداری گردید (ص ۱۸۰ تا ۱۸۳). و بعد از اقرار متهم الف. پدر مقتول و گ. مادر مقتول تقاضای قصاص متهم را نمودند. و در تحقیقاتی که در مورخ ۰۶/۰۴/۹۲ توسط جانشین بازپرس از متهم ر. به عمل آمد متهم در آخرین دفاع نیز ضمن اقرار صریح به قتل دامادش ح. با سبق تصمیم علت آن را رابطه دامادش با عروسش ذکر نمود و گفت دامادم مستحق رجم و اعدام و کشته شدن بوده است چون شکایت فایده ای نداشت خودم دامادم ح. را کشتم و وی را به قتل رساندم (ص۱۸۷ و ۱۸۸). و جانشین بازپرس طی قرار شماره ۰۰۵۱۴- ۱۶/۰۶/۹۲ در خصوص اتهام آقای ر. فرزند ... دایر بر ارتکاب یک فقره قتل عمدی مرحوم ح. با توجه به شکایت اولیای دم و گزارش پزشکی قانونی و تحقیقات به عمل آمده و بازسازی صحنه قتل توسط متهم و هم چنین اقرار صریح متهم بزه انتسابی را ثابت تشخیص و قرار مجرمیت نامبرده را صادر نمود. و در خصوص اتهام آقایان ۱- ع. ۲- م. ۳- ج. دایر بر مشارکت در قتل عمدی مرحوم ح. به لحاظ فقد ادله اثباتی قرار منع تعقیب صادر نمود (ص۱۹۶) و دادستان عمومی و انقلاب شهرستان .... طی کیفرخواست شماره ۰۰۰۷۴۵- ۱۶/۰۶/۹۲ به همان دلایل مندرج در قرار مجرمیت جانشین بازپرس و مستندا به بند ل و م از ماده ۳ قانون تشکیل دادگاه های عمومی و انقلاب ۱۳۷۳ و مواد ۲۹۰ و ۳۵۱ و ۳۸۱ قانون مجازات اسلامی برای متهم ر. تقاضای تعیین کیفر نمود (ص۱۹۷). در گواهی حصر وراثت شماره ۱۴۸۴- ۱۴/۱۲/۹۲ مندرج در صفحه ۲۲۵ پرونده وراث حین الفوت مقتول ح.، الف. پدر و گ. مادر و ن. دختر و ف. همسر وی اعلام گردید. و پرونده به شعبه سوم دادگاه کیفری استان گلستان ارجاع گردید. و در جلسه مورخ ۰۸/۰۶/۹۳ دادگاه که با حضور نماینده دادستان و متهم و وکیل وی و اولیای دم مقتول ح. و همه اعضاء تشکیل گردید، نماینده دادستان حسب کیفرخواست از دادگاه تقاضای مجازات نمود. اولیای دم تقاضای قصاص متهم ر. را نمودند و وکیل اولیای دم نیز گفت با توجه به دلایل موجود در پرونده امر چون گزارش دایره آگاهی و نظریه پزشکی قانونی و تحقیقات به عمل آمده و بازسازی صحنه قتل و اقرار متهم در دادسرا قتل عمدی مرحوم ح. توسط وی محرز است و موکلین تقاضای قصاص وی را دارند و دادگاه اتهام قتل عمدی مرحوم ح. را به متهم ر. حسب کیفرخواست تفهیم نمود، او پاسخ داد: متهم با من درگیر بود با سنگ من بوده است و به قتل رسیده و قبول دارم اما ماجرا این بود که مقتول با ر. عروسم خوب بود و خود ر. به من گفت که ما باهم رابطه داشتیم منظور از خوب بودن زنان یعنی ارتباط نامشروع داشتند و به ح. گفتم دنبال این کار نرو و تا چهاردهم ماه رمضان که ر. رفت منزل ح. و ... همان اظهارات خود در دادسرا را تکرار و گفت او را بردم جنگل گفتم تو داماد من هستی و ر. عروسم است از این کارها دست بکش و از خدا بترس گفت دوست دارم با عروس تو این کار را بکنم بلند شد و به من حمله کرد و از خود دفاع کردم افتاد توی چاله و تمام شد از ترس خودم خاک ریختم روی وی و فرار کردم و عذاب وجدان داشتم و در آگاهی به من گفتند اقرار به قتل بکن و برو و من هم گفتم و اقرار کردم. وکیل تسخیری متهم به دفاع از وی گفت که: با توجه به اظهارات متهم در اداره آگاهی و دادسرا و دفاعیات وی در این جلسه دادگاه باید عرض کنم موکل علی رغم این که از ارتکاب خلاف اخلاق و ناموسی مقتول ازنظر روحی و روانی تحت فشار بود و درواقع عصبانی بوده است به دنبال قتل مقتول نبوده است بلکه می خواست ایشان را با نصیحت از ادامه کارش دور کند تا زندگی دختر و پسرش حفظ و آبرویش در جامعه محفوظ بماند که متأسفانه در روز حادثه مقتول را نصیحت کرد و مقتول مضاف به تأیید اعمال ارتکابی تهدید به تسری اعمالش به دیگر اعضاء خانواده نمود و بین طرفین درگیری ایجاد شد و موکل درحالی که قصد کشتن مقتول را نداشت به دلیل عصبانیت و دیگر شرایط با پرتاب سنگ و برخورد آن به سر مقتول حادثه قتل رخ می دهد و موکل اگر قصد قتل داشت از قبل آلت قتاله آماده می کرد و از آن استفاده می کرد. متأسفانه بدشانسی و بداقبالی موکل درگیری پیش آمد و با اصابت سنگ به سر مقتول موجبات قتل فراهم می گردد. موکل قصد نتیجه قتل را نداشت. و وکیل اولیای دم گفت: دفاع ناحق متهم را تکذیب می کنم و مشارالیه به نحو صریح و بدون هیچ فشار در سلامتی نفس و عقل در نزد رئیس دادگاه شعبه ۱۰۱ جزایی دادگاه .... (جانشین بازپرس) و در بازسازی صحنه قتل صریحا اقرار به قتل عمدی مقتول با طرح و نقشه قبلی نموده است. دادگاه خطاب به متهم ر. اندازه سنگ چقدر بود؟ ج: حدود ده کیلوگرم بود. س: عمق گودال چقدر بود؟ ج: ۵/۱ متر. س: مقتول چگونه به گودال افتاد؟ ج- داشت با من دعوا می کرد پایش سر خورد به سمت گودال رفت و در حال افتادن در گودال درنهایت من به وی سنگ زدم و افتاد داخل گودال من نیز وی را بلند کردم کم کم بی حال شد و مرد و پانزده دقیقه نزد وی بودم تا مرد. س- چه کسی متوجه شده عروست رفته منزل ح.؟ ج: عروسم داخل مسجد برای نماز آمده بود و سجاده را پهن کرد و نماز را ترک کرد و رفت بیرون. س: اتهامت مجدد قرائت و تفهیم می شود به عنوان آخرین دفاع مطلبی دارید بیان کنید. ج: دفاعی ندارم به خاطر ناموس بوده است که من شاهد بودم و عرض دیگری ندارم و اکنون عروسم نیز طلاق گرفته است (ص۲۲۶ تا ۲۳۳). در تحقیقاتی که در بازپرسی از خانم ف. به عمل آمده گفت: با شوهرم مرحوم ح. سه سال است ازدواج کردیم رابطه خوبی داشتیم و در خصوص رابطه ر. عروسمان یعنی همسر برادرم م. گاهی باهم جروبحث می کردیم و شوهرم سوگند یادکرد که این ها شایعه است و من چون به او اعتماد کامل داشتم قبول کردم و او با پدرم ارتباط خوبی داشت و مشکلی نداشته اند تا این که در ماه رمضان پدرم ر. و برادرم م. به درب منزل ما رفته اند من از ح. و برادرش ع. شنیدم که پدرم به منزل ما رفته بود ظاهرا ح. که به مسجد نیامده بود پدرم از کسی شنیده بود که حتما در منزل با کس دیگری است که آن هم سوءتفاهم بود (ص۱۶۳ و ۱۶۴). و در تحقیقاتی که از خانم ر. همسر م. و عروس ر. به عمل آمد اظهار داشت: من و مرحوم ح. که شوهر خواهرشوهرم می باشد حدود ۷ سال دوست بودیم چون با ایشان قصد ازدواج داشتم ولی نشد و ما به هم نرسیدیم و من ازدواج کردم و همیشه با آقای ح. تماس تلفنی و پیامکی داشتم و یکدیگر حرف های عاشقانه می زدیم و ح. هرماه به من پول می داد و در آخرین مرحله صد هزار تومان در کوچه روستای .... به من داد و من با این پول ها برای خودم لباس و چیزهای دیگر می خریدم و با ح. جهت تفریح به بیرون روستا هم رفتیم و یک بار به.... جهت دکتر رفتم و پول ویزیت و داروها را ایشان داد. در آخرین مرحله ای که با مقتول صحبت کردم دو روز قبل از فوت ایشان بود و باهم صحبت کردیم و همه اش حرف های عاشقانه می زدیم و در مورد خودمان صحبت می کردیم و صحبت های ما بیشتر در این مورد بود که ایشان می گفت از شوهرت جدا بشو و با من ازدواج بکن و من به ایشان می گفتم زن و بچه داری و نمی شود و ایشان می گفت به خاطر شما از زن و بچه ام جدا می شوم تا به هم برسیم و من به ایشان می گفتم می خواهم به حرف های تو فکر کنم و بعد جواب می دهم و او همیشه به من می گفت که تو را دوست دارم و شوهرت معتاد است و از او طلاق بگیر و باهم دعوا کنید تا خودش شما را طلاق بدهد. س: آیا شما آقای ح. (متوفی) را علاقه زیاد داشتید؟ ج: بله از شوهرم بیشتر دوستش داشتم اول من تلفن نداشتم با تلفن مادرم با او تماس می گرفتم و پیامک می دادم و بعد شوهرم برای من موبایل خرید و دیگر راحت با او صحبت می کردم و پیامک می دادم و آن را پاک می کردم که شوهرم نبیند که یک روز شوهرم متوجه شد که من با او ارتباط دارم و پیامک عاشقانه رد و بدل می کنیم موبایل مرا گرفت و من باز با تلفن مادرم با او تماس می گرفتم و پیامک می دادیم و ایشان به من می گفت برای این که به تو نزدیک بشوم با خواهر شوهرت ف. ازدواج کردم که بتوانیم همدیگر را ببینیم و من و شوهرم به منزل ح. رفت وآمد داشتیم و ماجرای ما ازآنجا آغاز شد که او با شوهرم در تهران کار می کرد دفترچه ما را آورد و داد و به من گفت چرا برای من صبر نکردی من گفتم از تو خبری نشد و من زن م. شدم و او گفت برای این که به تو نزدیک تر شوم با خواهر م. که خواهرشوهر توست ازدواج کردم و این ماجرا فقط نقطه آغاز ارتباط دوباره ما بود و شماره اش را به من داد و گفت اگر می خواهی دوباره با من باشی تماس بگیر و من با او تماس می گرفتم و پیامک عاشقانه می دادم ولی ارتباط ما در حد همین پیامک و حرف زدن بود و یک بار هم باهم به .... رفتیم دکتر به مقتول زنگ زدم آمد و به من پول داد. س: آیا شوهرت را دوست داری؟ ج: آن قدر که تحملش کنم تا بچه ام نابود نشود و شوهرم نقشی در قتل ح. نداشت چون هیکل ح. دو یا سه برابر شوهرم بود و شوهرم لاغر و ضعیف است و توانایی چنین کاری را ندارد. مقتول بیشتر با خانواده همسرش و مادر خانمش که مادر شوهر من است جروبحث داشتند (ص۹۱ تا ۹۳ و ۱۰۰ تا ۱۰۲). دادگاه با اعلام ختم رسیدگی طی دادنامه شماره ۰۰۱۲۱- ۰۸/۰۶/۹۳ چنین رأی داد: آقای ر. فرزند ... با وکالت تسخیری آقای ... متهم است به قتل عمدی ح. با توجه به شکایت اولیای دم مقتول گ. مادر و الف. پدر اصالتا و ولایتا از طرف ن. (نوه) با وکالت آقای ح. مبنی بر این که چون مورث آنان را متهم عمدا به قتل رسانده و تقاضای قصاص وی را دارند و متهم نیز اقرار به قتل مقتول با زدن ضربه سنگ را در مراحل دادسرا و بازسازی صحنه مورد تأیید قرار داده و توجها به توضیحات متهم مبنی بر این که چون مقتول داماد وی بود و با عروس وی ارتباط نامشروع داشت و در محل وی را به لحاظ این رابطه سرزنش می کردند و در چهاردهم ماه مبارک رمضان عروس وی به نام ر. برای شرکت در نماز جماعت ظهر به مسجد روستا آمده بود لیکن پس از پهن کردن سجاده قبل از اقامه نماز محل را ترک و فرزند و همسرش تلفنی به وی اطلاع دادند که پس از جستجو فرزندش م. نزد وی در داخل کوچه مراجعه و خبر همسرش ر. را از پدر خود گرفته که وی در منزل اشتراکی و یا منزل پدرش نمی باشد و با رفتن به منزل ح. و انتظار جهت خروج پس از این که درب ورودی ساختمان را قفل شده دید در کنار دستشویی نشسته و مشاهده کرد از روی پشت بام منزل پدری و منزل شخصی مقتول خواهران وی درحالی که اطراف را زیر نظر داشتند تردد دارند و با استفاده از نردبان ر. از منزل خارج و با رفتن به منزل عموی خودش به همراه خواهران خود و دخترعمویش از منزل خارج و به سمت منزل پدرش رفت و چون این صحنه را مشاهده کرده بود موضوع را به کسی نگفته و از درون وی را زجر می داد و با طراحی نقشه به بهانه رفتن به جنگل جهت کاوش اجناس عتیقه مقتول را به محل برده و درنهایت با نصیحت وی و جواب مقتول به وی در مورد این که با دیگران نیز این کار را خواهم کرد با پرتاب سنگ وی را به قتل رساند. زمانی که مقتول داخل گودال قرار داشت و پس از ریختن خاک بر روی وی محل را ترک ولیکن برای یافتن جسد وی مقداری از خاک هایی که وی را پوشانده بود را کنار زد که دیگران متوجه وی شوند و وکیل وی نیز در مقام دفاع توضیح داد که موکل قصد قتل نداشته بلکه در اثر درگیری ناخواسته موکل به سمت مقتول سنگی پرتاب و درنهایت موجب مرگ شده درصورتی که متهم زدن سنگ ده کیلویی با دو دست را در زمان سقوط مقتول به داخل گودال یک متری اعلام داشته، فلذا گرچه متهم در مقام این که چون عروس و دامادش (ر. و مقتول) به وی خیانت نمود و باهم ارتباط نامشروع داشتند و ر. به این امر اذعان داشته حتی دریافت وجوه در نوبت های مختلف از مقتول را مورد تأیید قرار داده و این ارتباط شدت بیشتری داشته، لذا بنا به مراتب گرچه متهم در مراحل اولیه تحقیقات قتل ارتکابی را ناشی از این که مقتول مستحق قتل است آن هم به لحاظ ارتباط نامشروع مقتول با عروس وی به نام ر. دانسته لیکن در مراحل بعدی در دادگاه درگیری و افتادن ناگهانی مقتول به سمت گودال و پرتاب سنگ ده کیلویی به سمت مقتول را مورد تأیید خود دانسته و نه این که قتل به لحاظ تصمیم قبلی برای رفتاری که وی شاهد آن بود، فلذا با عنایت به اقرار صریح متهم و برگ معاینه جسد که علت فوت مقتول را اصابت جسم سخت به نسج مغزی مقتول اعلام نموده به نظر دادگاه بزه انتسابی به مشارالیه محرز و مسلم است و به استناد مواد ۱۶۴ و ۱۷۲ و بند الف از ماده ۲۹۰ و ۳۵۱ و ۳۸۱ قانون مجازات اسلامی ۱۳۹۲ حکم به قصاص نفس آقای ر. با چوبه دار به لحاظ قتل عمدی مرحوم ح. صادر و اعلام می نماید (ص۲۳۶ و ۲۳۷). رأی صادره در مورخ ۳۱/۰۶/۹۳ به وکیل متهم ابلاغ (ص۲۴۰) و نامبرده در مورخ ۱۶/۰۷/۹۳ با تکرار همان اظهارات خود در دادگاه که به دفاع از موکل خود بیان داشته به رأی صادره اعتراض نموده که پرونده پس از ثبت در دیوان عالی کشور و به این شعبه ارجاع گردید.

رأی شعبه دیوان عالی کشور

در خصوص تجدیدنظرخواهی آقای ر. فرزند ... با وکالت تسخیری آقای ... نسبت به دادنامه تجدیدنظرخواسته که به موجب آن نامبرده به اتهام قتل عمدی داماد خود آقای ح. فرزند ... به قصاص نفس محکوم گردیده است؛ نظر به گزارش نیروی انتظامی و کشف جسد و نتیجه معاینات پزشکی قانونی از جسد مقتول که علت فوت مقتول را اصابت جسم سخت به نسج مغزی و عوارض ناشی از آن اعلام نموده است و متهم نیز در کلیه مراحل تحقیق در نیروی انتظامی و دادسرا اقرار صریح به قتل داماد خود با سبق تصمیم و با طرح و نقشه قبلی دارد و جزئیات و علت قتل را به شرح صفحات ۱۷۲ تا ۱۷۷ و ۱۸۷ و ۱۸۸ و ... و در بازسازی صحنه قتل به شرح صفحات ۱۸۰ تا ۱۸۳ اعلام، به طور عملی نشان داده که از مراحل بازسازی فیلم برداری گردیده و علت و انگیزه قتل را داشتن رابطه نامشروع دامادش ح. با عروسش ر. اعلام نموده و در دادگاه نیز به زدن ضربه با سنگ ده کیلویی به سر مقتول اقرار و اعتراف دارد و در آخرین دفاع در مورخ ۰۸/۰۶/۹۳ در دادگاه نیز متهم اظهار داشت: دفاعی ندارم به خاطر ناموس بوده است که من شاهد بوده ام و اکنون عروسم نیز طلاق گرفته است و ر. عروس متهم به قتل نیز در دادگاه اظهار داشت: من و مرحوم ح. (مقتول) حدود ۷ سال باهم دوست بودیم و قصد ازدواج داشتیم و ماجرا ازآنجا آغاز شد که من با م. ازدواج کردم و او به من گفت چرا صبر نکردی و او با خواهر م. ازدواج کرد که به من نزدیک تر شود و ما باهم تماس تلفنی می گرفتیم و پیامک های عاشقانه می دادیم و باهم حرف می زدیم و یک بار هم باهم به ... رفتیم و مقتول هرماه به من پول می داد و در آخرین مرحله صد هزار تومان (چند روز قبل از قتل) به من داد و آخرین مرحله ای که با او صحبت کردم دو روز قبل از قتل بود گفت از شوهرت طلاق بگیر و من هم از زن و بچه ام جدا می شوم و با تو ازدواج می کنم می گفت با شوهرت دعوا بکن تا خودش تو را طلاق بدهد و من به او گفتم باید به حرف های تو فکر کنم که همه مراتب مذکور هرچند حاکی از آن است که آقای ر. به عمد داماد خود ح. را به قتل رسانده است اما با توجه به مراتب اعلامی در مراحل اولیه تحقیقات در نیروی انتظامی و دادسرا علت ارتکاب قتل را رابطه نامشروع متوفی با عروس خود ر. اعلام نموده است و در دادگاه ظاهرا تحت تعلیم وکیل خود نخست درگیری با مقتول و افتادن ناگهانی مقتول به گودال و پرتاب سنگ ده کیلویی به سمت مقتول را مورد تأیید قرار داده نه ارتکاب قتل به لحاظ تصمیم قبلی برای رفتاری که وی شاهد آن بوده است اما به هرحال در آخرین دفاع در دادگاه نیز علت قتل را انگیزه ناموسی اعلام نموده است که همه موارد مذکور حاکی از آن است که وی مقتول را مستحق قتل می دانسته است اما این ادعا به نص صریح ماده ۳۰۳ قانون مجازات اسلامی ۱۳۹۲ باید طبق موازین در دادگاه ثابت شود و دادگاه موظف بوده که نخست به ادعای مذکور رسیدگی کند و اگر ثابت نشود که مجنی علیه مشمول ماده ۳۰۲ است و نیز ثابت نشود که مرتکب بر اساس چنین اعتقادی مرتکب جنایت شده است آنگاه باید مرتکب را به قصاص نفس محکوم می نمود ولی اگر ثابت شود مرتکب به اشتباه با چنین اعتقادی دست به جنایت زده و مجنی علیه نیز مشمول ماده ۳۰۲ این قانون نباشد مرتکب علاوه بر پرداخت دیه به مجازات مقرر در کتاب پنجم تعزیرات محکوم می شود، لذا با توجه به ادعای متهم و اظهارات عروس وی به شرح مذکور به لحاظ عدم رعایت مواد ۳۰۲ و ۳۰۳ قانون مذکور توسط دادگاه مستندا به قسمت ب ماده ۲۶۵ قانون آیین دادرسی دادگاه های عمومی و انقلاب در امور کیفری دادنامه تجدیدنظرخواسته نقض و در اجرای بند ۲ قسمت ب همین ماده جهت رسیدگی مجدد به دادگاه صادرکننده رأی ارجاع می گردد.

رئیس شعبه هفتم دیوان عالی کشور مستشار

انتظاری طالبی