نظریه فرصت

از ویکی حقوق
پرش به ناوبری پرش به جستجو

توجه به خصیصه‌ موقعیت‌مدار جرم در دهه‌ی هفتاد، جرم‌شناسان حامی رویکردهای عقلانی را به رهیافتی رهنمون ساخت که به مطالعه‌ی جرم از دریچه‌ی عوامل تسهیل‌کننده و موانع وقوع می‌پردازد. این رویکرد خردمحور به نظریه‌ فرصت (Opportunity Theory) معروف شد. محور اساسی نظریه‌ فرصت، توجه به مقتضیات لازم برای ارتکاب جرم و فقدان عوامل ممانعت‌کننده است که از آن با عنوان شرایط پیرامونی با سه مولفه‌ اساسی (انگیزه، آماج مناسب و فقدان مانع) یاد می‌شود. هرچند نظریه‌ فرصت در ابتدا در رابطه با جرایم علیه اموال و به‌ویژه سرقت مطرح شد، اما به تدریج توانست تحلیل موفقیت‌آمیزی از گونه‌های مختلف جرایم خیابانی ارائه دهد. با این حال، با مطرح شدن رویکرد جرم‌شناسی معکوس توسط ساترلند، نظریه‌های مرتبط با تحلیل جرایم یقه‌آبی‌ها به حاشیه رانده شد. تا آن‌که بار دیگر در انتهای دهه‌ی هشتاد برخی از آن‌ها نظیر نظریه‌ فرصت، بخت آن را یافتند تا با بهره‌مندی از سازوکار توسعه‌ی مفهومی در قالب یک رویکرد فراگیر مطرح شوند و برای تشریح دایره‌ی گسترده‌ای از جرایم مورد استفاده قرار گیرند. در حال حاضر بسیاری بر این باورند که هیچ جرمی وجود ندارد که در آن فرصت نقش نداشته باشد و بنابراین می‌توان از منظر یک رویکرد فرصت‌مدار تمامی جرایم را تحلیل کرد.[۱]

منابع

  1. غلامی, حسین; خسرو شاهی, قدرت الله; جوادی, حسین (2023-09-23). "جرم‌‌شناسی جرایم حکومتی از منظر نظریه‌‌ی فرصت". فصلنامه پژوهش حقوق کیفری. 12 (44): 9–52. doi:10.22054/jclr.2021.51802.2100. ISSN 2345-3575.