شیوه های حاکمیت شرع در حقوق اساسی مشروطیت

از ویکی حقوق
پرش به ناوبری پرش به جستجو
شیوه های حاکمیت شرع در حقوق اساسی مشروطیت
عنوانشیوه های حاکمیت شرع در حقوق اساسی مشروطیت
رشتهحقوق عمومی
دانشجونصرت الله حاجی پور
استاد راهنماعباسعلی عمیدزنجانی
مقطعکارشناسی ارشد
سال دفاع۱۳۷۷
دانشگاهدانشگاه تهران



شیوه های حاکمیت شرع در حقوق اساسی مشروطیت عنوان پایان نامه ای است که توسط نصرت الله حاجی پور، با راهنمایی عباسعلی عمیدزنجانی در سال ۱۳۷۷ و در مقطع کارشناسی ارشد دانشگاه تهران دفاع گردید.

چکیده

حاکمیت شرع به اجمال، حاکمیت قوانین آسمانی تشریع شده توسط شریعت گذار لاهوتی، جهت تنظیم زندگی ساکنان عالم ناسوت است . ابناع نوع برای تداوم زندگی با هم، و تعادل حقوق و تکالیفشان به مقرراتی کلی، ثابت و واحد که چگونگی همزیستی توافق شده و عقلانی را مقرر می دارد نیازمندند. این مقررات ، قانون (به معنای عام کلمه) است . عقلای قوم در اثر سالها تجربه و تعقل به اندیشهء متعالی قانون و حاکمیت آن دست یازیده اند. لب لباب این اصل، ضرورت اطاعت و متابعت از کلیت قانون بعنوان انتظام بخش اجتماع است . در این اندیشه، قانون اصل و معیار می باشد و همه باید امور خویش را برمبنای آن تنظیم کنند. قانون نقطهء مرکزی و بنیادین پرگار صلاحیت ها، حقوق و تکالیف است . معیار زشتی و نیکویی هموست . حاکمیت آسمانی، همای ذوجناحین است ، حاکمیت عقل و فرزند خلف آن بنام قانون، جلوهء باطنی و کم پیدای آن، و حاکمیت شریعت ، جلوهء ظاهری و نمایان تر آن، مقام و منزلت شامخ ارسطو در تاریخ علم و فلسفه بر هیچ اهل معرفتی پوشیده نیست ارسطو جامع علوم عصر خویش بود و در تمام زمینه ها استادانه و با رای و اندیشهء جسورانه و نافذ وارد شده است ، به همین جهت است که از وی با عنوان "فیلسوف مطلق" و "معلم اول" و "فیلسوف اعظم" یاد می کنند. یکی از موفقیت های بزرگ او این است که امروزه، پس از گذشت دو هزار سال، آراء و اندیشه های وی باز هم محرک فیلسوفان و برانگیزانندهء ایشان است . وی از فیلسوفان موسس در تاریخ تفکر و فلسفه است ، بدین لحاظ در طول تاریخ عده ای از فلاسفه در بنای مجلل او سکنی گزیده اند، گاه به زینت و آرایش ، و گاهی نیز به تعمیر و پیرایش این عمارت پرداخته اند، البته عده ای نیز با عناد و ستیز در صدد تخریب آن برآمده اند. ما اگر تاریخ تفکر و فلسفه را به کتابی تشبیه کنیم قطعا یکی از فصول عمده و اساسی این کتاب که، فصول دیگر به نحوی از انحاء در رابطه باآن هستند، ارسطو است . علی رغم اینها به نظر ما (برخلاف نظر عده ای) ارسطو نه میزان و معیار حق است و نه دشمن معرفت و حقیقت . ما برای فهم بهتر ارسطو و برای اینکه بتوانیم به قدر توان خویش ، وی را آنچنانکه هست بشناسیم، لازم است حجابهای بصیرت را براندازیم و با مطلق انگارها و غلاه دورهء قرون وسطی، و طاعنان و ستیزندگان عصر رنسانس در آویزیم و عدل و انصاف را زینت خود سازیم. "ما باید به اندیشه های وی رسوخ کنیم اما فراتر از آنها نرویم". به قول برتر اندراسل: "برای آن که شرط انصاف را در حق ارسطو رعایت کنیم باید در آغاز بحث ، هم شهرت شگرف پس از مرگ او را فراموش کنیم، و هم محکومیتی را که این شهرت سرانجام به بار آورد و به اندازهء همان شهرت شدید بود." بطور کلی، برای شناخت دقیق و عمیق ارسطو باید به این نکات توجه کنیم: باری این دو جناح همزاد، ملازم و قرین هم اند. حاکمیت الهی به سان یک روح در دو کالبد عقل و شرع دمیده شده است . این دو، ساز و کارهای متفاوت مفهوم و هدفی واحد دارند. ما هم براساس تعالیم شرعی و هم تعالیم عقلی، بر این باوریم که حکومت عقل و قانون، حکومت دینی باطنی (ارشاد شونده توسط رسول باطنی) و حکومت شرع حکومت دینی ظاهری (ارشاد شونده توسط رسول ظاهری) است . در عمل، عموما حکومت عقل و شرع، بگونه ای ایده آل، خواستنی و واحد اجرا نمی شوند. مبانی اعمال هر یک از این دو، صرفا براساس قرایت ها و برداشت های بشری بوده و بالمال همچون گوناگونی اندیشه ها، بگونه ای کثرت وار، متفاوت و گوناگون از همدیگرند. یعنی، همانگونه که بخاطر قرایت های متفاوت از متون دینی، شهریاری های متفاوت را از شریعتی واحد، شاهد هستیم، بالتبع باید پذیرای فرمانروایی های متفاوت براساس برداشت های مختلف از مبانی عقلی واحدنیز باشیم. حاکمیت شرع و حاکمیت قانون – بعنوان جنبه های متفاوتی از حاکمیت قانون به معنای عام کلمه، هرچند با مبانی مختلف – ادعای تنظیم امور زندگی اجتماعی این دنیایی را دارند. تقابل و ستیز این دو حاکمیت در همیشهء تاریخ بحث انگیز بوده است . عده ای حاکمیت شریعت را معتقدند. اینان صلاح و آسایش دو جهانی انسان را اعمال و رعایت حاکمیت شرع بر شهریاری می دانند. راست است که شریعت امر مقدسی است ولی نظمی پریشان دارد و اعمال چنین نظمی در دنیایی که وفق فلسفهء طبیعت ، فروع آن میل به تفریع بیشتر دارند، سخت دشوار است . جمعی دیگر معتقد به حاکمیت قانونند. معتقدان به این اندیشه، عقل بشر را کافی از برای ادارهء امور اجتماعی خویش می دانند. ابناء نوع که با هم میثاق زندگی اجتماعی بسته اند، به انحاء مختلف چگونگی این میثاق را در قالب کلیت قانون بیان می دارند. راست است که حاکمیت ملت و حاکمیت قانون ارج بسیار دارد، ولی نارسایی ها و

کلیدواژه ها

  • لپتوسپیروز سگ