رای شعبه حقوقی دیوان عالی کشور درباره اثبات خلاف مندرجات سند رسمی با شهادت شهود

از ویکی حقوق
پرش به ناوبری پرش به جستجو
رای شعبه حقوقی دیوان عالی کشور شماره ۹۳۰۹۹۷۰۹۰۷۲۰۰۶۴۹
شماره دادنامه۹۳۰۹۹۷۰۹۰۷۲۰۰۶۴۹
تاریخ دادنامه۱۳۹۳/۰۷/۰۶
نوع رأیرأی شعبه
نوع مرجعشعبه دیوان عالی کشور
شعبهشعبه ۱۲ دیوانعالی کشور
گروه رأیرای حقوقی
موضوعاثبات خلاف مندرجات سند رسمی با شهادت شهود
قاضیقدرت اله طیبی
حیدری

رای شعبه حقوقی دیوان عالی کشور درباره اثبات خلاف مندرجات سند رسمی با شهادت شهود: خلاف مندرجات سند رسمی را با شهادت شهود می توان اثبات کرد و استناد به ماده ۱۰۳۹ قانون مدنی، که شورای نگهبان آن را خلاف شرع اعلام کرده است؛ صحیح نیست.

رأی خلاصه جریان پرونده

در تاریخ ۲۲/۳/۱۳۹۲ خانم ف.ن. با وکالت بعدی خانم م.س. به استناد تصاویر مصدق شناسنامه و گواهی فوت مرحوم ع.ر. و عقدنامه عادی مورخ ۱/۶/۱۳۷۷ دادخواستی به خواسته اثبات زوجیت با آقای ع.ر. به طرفیت بانوان ل.- س.- ط. و ف. همگی با شهرت ر. و خانم ص.الف. و آقای ح.ر. تقدیم و توضیح می دهد اینجانب در سال ۷۷ در محل اقامت خود با مهریه یک میلیون تومان به زوجیت (دائم) آقای ع.ر. درآمدم که عقد نکاح فوق نزد معتمد محلی به نام آقای ش. منعقد و مستند به سند عادی است و به امضاء و اثرانگشت اینجانب و زوج رسیده است همسرم در تاریخ ۲۹/۱/۱۳۹۲ فوت نموده و اینجانب با تقدیم دادخواست تقاضای رسیدگی و صدور حکم وفق خواسته را تقاضا دارم پرونده به شعبه دوازدهم دادگاه عمومی حقوقی همدان ارجاع می گردد دادگاه در تاریخ ۲/۶/۱۳۹۲ با حضور وکیل خواهان و خواندگان تشکیل جلسه می دهد و توضیح می دهد آقای ح.ر. ۱۳ساله است و تحت قیمومت مادرش می باشد وکیل خواهان توضیح می دهد تقاضای به شرح دادخواست می باشد و تقاضای رسیدگی را دارم - پس از قرائت متن دادخواست برای خواندگان احد از آن ها خانم ص.الف. به عنوان همسر مرحوم ع.ر. اظهار می دارد کلیه ورثه گواهی حصر وراثت دارند - خواهان همسر مرحوم ع. بوده ولی نامبرده از شوهرم طلاق گرفت و رفته واقعه طلاق را در شناسنامه آن مرحوم ثبت رسانده که اصل شناسنامه را بعدا ارائه خواهم داد بعدازآن خانم رفته در تهران با شخصی دیگری ازدواج کرد وکیل خواهان پاسخ می دهد وقتی طلاق واقع شد وی (خواهان) مجددا با متوفی ازدواج کرد که مدرک ازدواج را تقدیم می کنم خانم س.ر خوانده دیگر اظهار می دارد در تاریخ ۱/۶/۱۳۷۷ (خانم خواهان) از پدرم طلاق گرفت پدر ما مریض بود سرطان داشت و در بستر بیماری وصیت کرد که تمام حق و حقوق خانم خواهان را پرداخت کرده است دادگاه وقت احتیاطی تعیین می نماید و مدرک طلاق خواهان را از خواندگان مطالبه می کند که تصویر آن پیوست پرونده می گردد دادگاه با ملاحظه تصویر طلاقنامه و سند عادی ازدواج وقت دادرسی تعیین و طرفین را دعوت به حضور می نماید و فتوکپی شناسنامه متوفی و قیم نامه مورخ ۱۱/۳/۱۳۹۲ بنام صیغه الف.م. (قیم) و آقای ح.ر. (صغیر) و گواهی حصر وراثت ضمیمه پرونده می گردد دادگاه در تاریخ ۵/۱۰/۱۳۹۲ با حضور وکیل خواهان و خواندگان تشکیل جلسه می دهد - خانم ص.الف. اظهار می دارد من و ورثه مرحوم طلاقنامه و عقدنامه را قبول داریم ولی پاسخ ما این است که در تاریخ ۱/۶/۱۳۷۷ خواهان با مورث ما ازدواج کرده اند ولی بعدا خواهان از همسرم جدا نشد چون کل اهالی روستای (د) شاهد هستند که خانم نامبرده در سال ۱۳۸۵ در عقد آقای ع.و. بوده و با ایشان ازدواج کرده به مدت یک ماه در خانه وی او زندگی کرد چون رابطه اش با مورث، سه طلاقه شده بود باید با فرد دیگری ازدواج می کرد لذا مستند عادی خواهان به تاریخ ۱/۶/۱۳۷۷ معتبر نیست بعد از آن تاریخ خواهان از مورث ما جدا شد و رفته است با ع.و. ازدواج کرد چنانچه خواهان بعد از تاریخ سال ۱۳۸۵ با مورث ما ازدواج کرده باید مدرک بیاورد ما برای اثبات ادعا خود شاهد داریم حتی فرزندان ع.و. هم شاهد هستند می توانند بیایند و شهادت بدهند شخص ع.و. فوت شده است سایر خواندگان اظهارات خانم ص.الف. را تأیید نمودند وکیل خواهان اظهار می دارد حرف های آن ها را موکل قبول ندارد تاریخ طلاق موکل با مرحوم ع. ۱۷/۹/۱۳۷۶ است ولی تاریخ عقد عادی ۱/۶/۱۳۷۷ می باشد دادگاه قرار استماع شهادت شهود را صادر می نماید و در تاریخ ۱۰/۱۲/۱۳۹۲ با حضور خواهان به همراه وکیل او و خواندگان تشکیل جلسه می دهد خواندگان اظهار می دارند گواهان خود را آورده ایم تقاضای تحقیق از آن ها را داریم دادگاه در اوراق جداگانه از گواهان تحقیق می کند آقای م.م. اظهار می دارد من با هر دو طرف پرونده فامیل دور هستم و اصلا اهل و ساکن روستای (د) هستم دقیقا مطلع هستم که خانم خواهان در سال ۱۳۸۵ یعنی دقیقا هفت سال پیش با آقای ع.و. ازدواج کرده و مدت کوتاهی در تهران بود و بعد برگشت و آمد به روستای (د) آقای الف.و. فرزند الف مشهور به ع متولد ۱۳۳۶ اظهار می دارد یکی از خواندگان به نام ل.ر. عروس دائی من است من ساکن تهران و فرزند مرحوم الف.و مشهور به ع هستم خانم ف.ن. را می شناسم در سال ۱۳۸۵ خواهان به عقد موقت (پدرم) در آمد خانم ف.ن. وقتی که به عقد پدرم در تهران درآمد به تهران آمد حدود دو ماه با هم زندگی کردند و بعد از دو ماه جدا شد و به همدان برگشت خواهان اظهار می دارد من الف.و. را تابه حال ندیدم و اظهارات ایشان درست نیست آقای م. اظهار می دارد من با یکی از خواندگان به نام ل.ر. فامیل هستم او همسرم هست خواهان را که اهل روستا و من هم اهل همان روستا هستم می شناسم آقای ع.و. که مرحوم شد شوهرعمه من است در سال ۱۳۸۳ یا ۱۳۸۴ همسرش فوت کرد و بعد از یک سال ع.و. با خانم خواهان ازدواج کرد خواهان حدود یک ماه یا دو ماه در تهران خانه فرد مذکور بود و بعدا به همدان آمد و از شوهرش جدا و طلاق گرفت دادگاه پس از استماع اظهارات طرفین و ایراد وکیل خواهان در مورد اظهارات گواهان خواندگان و نسبت آنان با طرفین پرونده پایان رسیدگی را اعلام و طی رأی شماره ۱۸۴۳-۲۵/۱۲/۱۳۹۲ با شرح دعوای خواهان و اظهارات وکیل وی و توضیحات مفصل خواندگان که به طور مستوفی در پرونده درج شده است استدلال می کند خواندگان دفاع نمودند که مورث آنان مرحوم ع.ر. با خانم خواهان به عقد دائم ازدواج نموده ولی مطابق سند رسمی طلاق به شماره ۴۸۳۰-۱۷/۹/۱۳۷۶ دفتر رسمی ثبت طلاق شماره ۲۹ همدان به طلاق رجعی از هم جدا شدند و طبق مستند عادی ابرازی خواهان مجددا در تاریخ ۱/۶/۱۳۷۷ به عقد دائم با هم ازدواج نمودند لیکن بعد از آن تاریخ نیز از هم جدا شدند به علت اینکه در سال ۱۳۸۵ خانم با فرد دیگری به نام ع.و ساکن تهران ازدواج کرده و مدتی در خانه وی زندگی نموده و اهالی روستای (د) از این واقعه مطلع هستند و دلیلی وجود ندارد که خواهان بعد از ۱۳۸۵ از آقای ع.و. جدا شده مجددا برای چندمین بار با مورث ما ازدواج دائم نموده باشد و مورث ما که در تاریخ ۲۹/۱/۱۳۹۲ فوت شده در بستر بیماری وصیت کرده که علقه زوجیت بین وی و خانم خواهان وجود ندارد و کلیه حقوق وی را پرداخت نموده با توجه به مراتب فوق و توضیحات خواندگان و حسب مؤدای گواهی گواهان و مطلعین معتبر که یکی از آنان فرزند مرحوم ع.و. است همسر مرحوم ع.و. در سال ۱۳۸۳ فوت شده و در سال ۱۳۸۵ با خانم خواهان به عقد موقت ازدواج نموده و خواهان مدت حدود یک ماه در تهران منزل نامبرده زندگی کرده و سپس به روستای خود مراجعت کرده و در نتیجه در سال ۱۳۸۵ خانم خواهان در علقه زوجیت مورث خواندگان نبوده که توانسته است با ع.و. ازدواج نماید بعد از سال ۱۳۸۵ و زمان فوت مورث خواندگان در علقه زوجیت وی نبوده و دلیلی بر اثبات آن ارائه نکرده و با وصف موجود نتیجه گیری می گردد که مستند عادی خواهان مربوط به قبل از سال ۱۳۸۵ است ولی موضوع زوجیت ایشان با مورث خواندگان در تاریخ بعد از سال ۱۳۸۵ و در زمان فوت مورث آنان با انکار خواندگان قابل اثبات نبوده و دادگاه با پذیرش مدافعات موجه خواندگان ادعای خواهان را بلاوجه تشخیص و با رد ادعا وی و اظهارات و توضیحات وکیل خواهان مستندا به ماده ۱۹۷ قانون آئین دادرسی مدنی حکم به بطلان دعوای خواهان را صادر و اعلام می دارد پس از ابلاغ رأی خانم ف.ن. با وکالت خانم م.س. نسبت به آن تجدیدنظرخواهی می کند شعبه هفتم دادگاه تجدیدنظر استان همدان به موضوع رسیدگی و حسب رأی شماره ۷۰۰۲۹۰-۲۲/۳/۱۳۹۳ پس از شرح دعوای تجدیدنظرخواه و انعکاس مفاد رأی تجدیدنظرخواسته استدلال می کند ادعای تجدیدنظرخواندگان مستقیما وقوع طلاق فی مابین تجدیدنظرخواه و مورث آن ها نیست بلکه ازدواج تجدیدنظرخواه با شخص دیگری را قرینه بر وقوع طلاق گرفته اند و این ادعا را مطرح نموده اند، صرف نظر از اینکه ایراداتی نیز از ناحیه تجدیدنظرخواه و وکیل وی به اظهارات شهود وارد گردیده که به نظر بعضا وارد است و صرف نظر از اینکه تجدیدنظرخواه مدعی گردید که ازدواج موقت وی با الف.ع.و قبل از مورخ ۱/۶/۱۳۷۷ بوده با عنایت به اینکه صحت و اصالت عقدنامه مورخ ۱/۶/۱۳۷۷ توسط تجدیدنظرخواندگان مورد تأیید قرار گرفته و در نتیجه اعتبار آن برای دادگاه محرز است لذا بر اساس ماده ۱۳۰۹ قانون مدنی دعوای مخالف با مفاد آن با شهادت شهود اثبات نمی گردد لذا اعتراض تجدیدنظرخواه را وارد دانسته و به استناد ماده ۳۵۸ قانون آئین دادرسی مدنی و مواد ۱۲۵۷ و ۱۳۰۹ قانون مدنی و ماده ۱۹۸ قانون آئین دادرسی مدنی ضمن نقض دادنامه تجدیدنظرخواسته حکم به اثبات زوجیت فی مابین تجدیدنظرخواه خانم ف.ن. فرزند م و مورث تجدیدنظرخواندگان مرحوم ع.ر. فرزند م از تاریخ ۱/۶/۱۳۷۷ با مهریه مندرج در سند نکاحیه عادی مورخ ۱/۶/۱۳۷۷ را صادر و اعلام می دارد رأی در تاریخ ۹/۴/۱۳۹۳ به فرجام خواندگان ابلاغ و آنان با وکالت آقای ح.ن. وکیل پایه یک در تاریخ ۲۴/۴/۱۳۹۳ نسبت به آن فرجام خواهی می نمایند که پرونده پس از تبادل لوایح به دیوان عالی کشور ارسال و برای رسیدگی به این شعبه ارجاع می گردد لوایح طرفین به هنگام قرائت گزارش و شور مطالعه خواهد گردید.

رأی شعبه دیوان عالی کشور

بر دادنامه فرجام خواسته به جهات ذیل ایراد وارد است:

شعبه محترم هفتم دادگاه تجدیدنظر استان همدان برای نقض دادنامه دادگاه نخستین و صدور حکم به بطلان دعوای فرجام خواهان به مواد ۱۳۰۹ و ۱۲۵۷ قانون مدنی استناد نموده اند. اولا بر اساس نظریه فقهای شورای نگهبان قانون اساسی ماده ۱۳۰۹ قانون مدنی خلاف شرع تشخیص و نظر به ابطال داده اند (روزنامه رسمی شماره ۱۲۷۳۴ - ۲۶۵۵ مورخ ۲۴/۸/۱۳۶۷ در صفحه ۶۳۶ سال ۶۷) لذا استناد دادگاه محترم به ماده ۱۳۰۹ قانون مدنی که خلاف شرع تشخیص داده شد توجیه قانونی ندارد در نتیجه با غیرشرعی شناختن ماده مذکور از سوی فقهای محترم شورای نگهبان، می توان در دعوائی که با سند رسمی اقامه شده است با شهادت شهود به ادعای مدعی رسیدگی و اتخاذ تصمیم نمود دعوای فرجام خوانده عادی بوده گرچه از سوی مورث متوفی مفاد آن تأیید شده ولی رسمی نمی باشد وقتی سند عادی مذکور آثار سند رسمی را خواهد داشت که دعوائی قبلا در این جلسه طرح و رأی قطعی صادر شده باشد ماده ۱۲۵۷ قانون مدنی مقرر می دارد هر کس مدعی حقی باشد باید آن را اثبات کند و مدعی علیه هرگاه در مقام دفاع امری شود که محتاج به دلیل باشد اثبات امر بر عهده او است. در پرونده مدعی اثبات زوجیت خانم ن. است او باید دلیل اثباتی آن را به دادگاه اقامه نماید و استناد به بطلان دعوا از سوی دادگاه محترم تجدیدنظر استان همدان برخلاف اظهارات خواندگان و دلائل اقامه شده می باشد از طرفی سند نکاحیه پیوست مشمول ماده ۲۰ قانون ثبت اسناد و املاک نمی باشد تا آثار سند رسمی را داشته باشد. ثانیا خواندگان در جلسات دادگاه نخستین گفته اند که خواهان پس از جدائی از مورث آنان در سال ۱۳۸۵ با شخصی در تهران که ظاهرا از اقوام آنان بوده بنام الف.و. معروف به ع ازدواج نموده و پس از مدتی از وی جدا شده و به روستای (د) آمده است. ثالثا آقای الف.و. فرزند الف. معروف به ع. در تحقیقات انجام شده گفته است من ساکن تهران هستم خانم ف.ن. را می شناسم در سال ۱۳۸۳ مادر ما فوت شده پدرم با وساطت دختر عمه ما با خانم ف.ن. (خواهان) آشنا شد در سال ۱۳۸۵ با عقد موقت با ایشان ازدواج کرد خانم ف.ن. به خانه پدرم در تهران آمد حدود دو ماه با هم زندگی کردند بعد از دو ماه از هم جدا شده اند و خانم ف.ن. به همدان برگشت پس از استماع اظهارات او خانم ف.ن. (خواهان) اظهار می دارد من تا به حال آقای الف.و. را ندیده ام اظهارات ایشان درست نیست و اصلا در جریان عقد نبوده اند خودشان هم گفتند وقتی که پدرم با خانم ف.ن. ازدواج کرد من به خانه پدرم نرفتم اظهارات صریح فرزند مرحوم ع.و. در مورد ازدواج خواهان (فرجام خوانده) با پدرشان در سال ۱۳۸۵ و توضیحات خانم ف.ن. پس از استماع اظهارات نامبرده دلیل متقنی است که مشارالیها با پدرشان در سال ۱۳۸۵ ازدواج موقت کرده است و ایراد وکیل فرجام خوانده در این مورد به لحاظ اینکه آقای الف.و. نفعی در پرونده ندارد مؤثر در مقام نیست. رابعا حسب گواهی حصر وراثت مرحوم ع.ر. وراث وی معلوم بوده چنانچه فرجام خوانده خود را احد از ورثه به عنوان همسر دائمی نامبرده می دانست می بایستی برای حفظ حقوق خود ناشی از ازدواج نسبت به آن اعتراض می نمود که در پرونده چنین مطلبی عنوان نشده است. خامسا گواهان به شرح مندرجات پرونده در مورد ازدواج بعدی فرجام خوانده با ع.و. و اقدام به طلاق فرجام خوانده از سوی ع.ر. به طور مستوفی شهادت داده اند و حتی فرجام خواهان گفته اند اهالی روستای (د) همدان از این موضوع اطلاع دارند و تقاضای تحقیق از آنان را نموده اند لذا با وصف فوق نقض رأی دادگاه نخستین و صدور حکم به بطلان دعوای فرجام خواهان به استناد ماده ۱۳۰۹ و ۱۲۵۷ قانون مدنی واجد ایراد اساسی است لذا اقتضاء داشت دادگاه محترم تجدیدنظر استان همدان با تعیین وقت دادرسی و دعوت اصحاب دعوا در مورد اسامی گواهانی که در روستای (د) سکونت دارند تحقیق و پس از مشخص شدن آن ها از جهت نام و نام خانواده و نیز از سایر فرزندان الف. معروف به ع.و. در خصوص ازدواج پدرشان با خانم ف.ن. تحقیق و پس از بررسی امر نسبت به صدور رأی اقدام نماید لذا دادنامه صادره به استناد بند ۱ ماده ۳۷۱ قانون آئین دادرسی مدنی مصوب سال ۱۳۷۹ از باب استناد دادگاه محترم به ماده ۱۳۰۹ قانون مدنی و بند الف ماده ۴۰۱ قانون مذکور نقض و رسیدگی مجدد به شعبه هفتم دادگاه تجدیدنظر استان همدان با ارسال پرونده ارجاع می گردد.

رئیس شعبه ۱۲ دیوان‬عالی‬کشور - مستشار

طیبی - حیدری