رای شعبه حقوقی دیوان عالی کشور درباره طرح دعوای حجر

از ویکی حقوق
پرش به ناوبری پرش به جستجو
رای شعبه حقوقی دیوان عالی کشور شماره ۹۴۰۹۹۷۰۹۰۷۶۰۰۲۴۷
شماره دادنامه۹۴۰۹۹۷۰۹۰۷۶۰۰۲۴۷
تاریخ دادنامه۱۳۹۴/۰۷/۲۱
نوع رأیرأی شعبه
نوع مرجعشعبه دیوان عالی کشور
شعبهشعبه ۱۶ دیوانعالی کشور
گروه رأیرای حقوقی
موضوعطرح دعوای حجر
قاضیدیوسالار
سعیدعالم
عبدالعلی ناصح
عباسعلی علیزاده

رای شعبه حقوقی دیوان عالی کشور درباره طرح دعوای حجر: اقارب و فرزندان شخصی که حجر او متصور است، می توانند اعلام کننده حجر یا جنون وی باشند. اما از آنجایی که حجر صرفا ممنوع شدن محجور از دخالت در امور و اموال خود را در پی دارد و برای افراد دیگر ایجاد حقی نمی کند، بنابراین طرح دعوی حجر علیه چنین شخصی صحیح نیست.

رأی خلاصه جریان پرونده

آقای ر.الف. ه.الف. به وکالت از خانم ها م. و ک. و ل. و م. الف. به طرفیت ع. الف. دادخواستی به خواسته رسیدگی و صدور حکم مبنی بر اعلام محجوریت خوانده به دلیل کبر سن مستند به تحقیق محلی و جلب نظر پزشکی قانونی در تاریخ ۱۳۹۳/۹/۲۶ در محاکم عمومی حقوقی ساوه مطرح نموده که پرونده به شعبه ۵ حقوقی ارجاع شده است وکیل خواهان ها در متن دادخواست می گوید خوانده پدر موکلین می باشد که بیش از ۷۳ساله می باشد و به حدی به نقص عقلانی مبتلا گشته که قادر نیستند در امور مالی خویش تصمیم گیری و مداخله نمایند که تقاضای معرفی به پزشک و اخذ نظریه پزشک قانونی و نیز تحقیق محلی جهت اثبات این امر را دارم لذا بنا به مراتب فوق و مستندا به مواد ۱۵و ۱۵ قانون امور حسبیه و ماده ۱۲۱۸ قانون مدنی تقاضای رسیدگی و صدور حکم دارم. دادگاه وقت جهت رسیدگی تعیین نموده است آقای ع. الف. خوانده نیز آقای ک. ع. را به عنوان وکیل خود تعیین نموده که در جلسه مورخ ۱۳۹۳/۱۰/۲۷ در دادگاه وکیل خوانده و موکلش حضور داشته اند وکیل خواهان خواسته را به شرح دادخواست صدور حکم بر اعلام محجوریت خوانده به دلیل اینکه کبر سن و عدم توانائی در امور مالی دارند با جلب نظر کارشناس پزشکی قانونی و تحقیق محلی را خواستار شده است. ضمنا گفته است قبلا در مورخ ۱۳۹۲/۴/۲۹ محجوریت وی صادر شده بود. در مورخ ۱۳۹۲/۱۰/۴ رفع محجوریت وی صادر شده است. وکیل خوانده بیان داشت که موکل کاملا در صحت و سلامت عقلی قرار دارد و قادر به انجام امور شخصی خود می باشد و با عنایت به اینکه حکم رفع حجر او پس از تحقیقات به عمل آمده از سوی دادگاه محترم این دادگاه و توجه به سلامت و گفتار و اعمال موکل در دادگاه که احراز گردیده صادرشده است رد دعوی خواهان را خواستارم. دادگاه وقت مورد تعیین نموده و طرفین و خوانده را جهت اخذ توضیح احضار کرده است در تاریخ ۱۳۹۳/۱۱/۱۱ که خواسته خواهان ها توسط وکیلشان تکرار گردیده خوانده نیز حضور داشته است دادگاه از خواهان ها سئوال نموده است منظور شما از محجور بودن پدرتان چیست ؟ ج- پدرمان غیررشید است یعنی تصرفات وی در اموال وی غیرعقلائی است حدود ۲ سال است چنین وضعی دارد بیست سال است زمین وی در دست برادرم به نام و. و ر. الف. و پدرمان می خواهد اموال خود را به آن دو برادر بدهد دادگاه سوال نموده است این تصمیم پدرمان از چه نظر غیرعقلایی است ؟ ج از نظر قرآن باید یک سهم به دختر برسد و دو سهم به پسر در حالی که پدرتان کل مالش را می خواهد به پسران بدهد. دادگاه از آقای ع. الف. سوال کرده است علت اینکه دخترانت می گویند تصرفات شما در اموالت غیرعقلایی است چیست ؟ ج- اینها می خواهند هفت اموال مرا بگیرند از اموال وی سئوال شده است چیست ؟ ج- یک ساختمان دارم که ساکن آن هستم در بانک ب. دویست و بیست میلیون دارم ملکی که به پسرانم حدود ۸ سال است دادم ۱۵ هکتار است و در این حین م. الف. گفته است ما نمی گوئیم که کار پدرمان در تصرف اموالش غیرعقلائی است بلکه حرفمان این است پدرمان را برادرانمان مجبور کرده است که اموال خود را به پسرانش بدهد دادگاه به درخواست وکیل خواهان که از خوانده سئوال شود الان آن ۱۵ هکتار را چند می فروشد گفته است من ملک را به پسران دادم ۸ سال است روی آن کار می کنند دادگاه پرسیده است اگر پسرانت به شما پس بدهند بله چند می فروشی گفته است من بنگاه می روم سوال می کنم بعدا می فروشم دادگاه خوانده را به پزشکی قانونی معرفی کرده است و خواسته است با مصاحبه با وی مراتب را اعلام نمایند (در صورت حجر) در برگ ۱۸ پرونده پزشکی قانونی اعلام نموده است نامبرده دارای علائم اختلال شناختی خفیف می باشد لکین قادر به تشخیص نفع و ضرر می باشد و نسبت به معامله آگاهی دارد با عنایت به کهولت سن و بی سوادی و اختلال شناختی خفیف لازم است در تصمیم گیری امور مالی و تنظیم سند فردی امین با نامبرده همراه باشد. دادگاه در تاریخ ۱۳۹۳/۱۰/۲۷ با اعلام ختم دادرسی به شرح دادنامه *** /۹۴ ضمن مقدمه ای که از موضوع دادخواست تقدیمی و رسیدگی های معموله و اظهارات وکیل خواهان و خوانده و نظریه پزشکی قانونی که به شرح فوق در رای منعکس نموده با توجه به اینکه دعوی مطروحه مشتکی به دلیل نبوده حکم بر ابطال دعوی صادر نموده از این رای وکیل خواهان ها تجدیدنظرخواهی نموده است و در این دادخواست و لایحه پیوست آن وکیل خواهان از این حیث که دادگاه علیرغم درخواست های مکرر از قاضی در پرسیدن سوال هایی که پاسخ آن قدرت فکر و تصمیم گیری در خصوص امول مالی وی را تحریک کند انجام نگرفت و در نظریه پزشکی قانونی نیز به علایم اختلال شناختی خفیف اشاره شده که تحقیق بیشتر از خوانده برای تشخیص وضعیت او در حال حاضر ضرورت داشته است نقض رأی را و رسیدگی مجدد خواستار شده با وصول پرونده شعبه دوم دادگاه تجدیدنظر استان مرکزی پس از بررسی اوراق پرونده به موجب دادنامه۲۴۹/۹۴ در تاریخ ۱۳۹۴/۳/۱۷ با تأیید دادنامه تجدیدنظرخواسته با وصف اینکه در رسیدگی های به عمل آمده خدشه ای که موجب نقض رای شود وارد نگردیده است و رای صادره با توجه به موازین قانونی صحیحا و موجها اصدار یافته است و اعتراض تجدیدنظرخواه با هیچ یک از جهات مقرر در ماده ۳۴۸ قانون آئین دادرسی مدنی که رای مذکور قابل نقض سازد منطبق نیست با استناد به ماده ۳۵۸ قانون مرقوم رای مذکور را تایید نموده است. اکنون از این رای فرجام خواهان م. الف. ان و سه نفر خواهر دیگر او فرجام خواهی نموده اند که هنگام شور لایحه تقدیمی آنان (برگ ۲۲ پرونده) با گزارش پرونده قرائت می شود. هیئت شعبه در تاریخ بالا تشکیل گردید. پس از قرائت گزارش آقای عبدالعلی ناصح عضو ممیز و ملاحظه اوراق پرونده و نظریه کتبی آقای م. دیوسالار دادیار دیوان عالی کشور اجمالا مبنی بر: نقض در خصوص دادنامه شماره ۲۴۹/۹۴ فرجام خواسته مشاوره نموده و چنین رای می دهد :

رأی شعبه دیوان عالی کشور

با وصف اینکه طبق کلیات قانون امورحسبی اقارب و فرزندان شخص محجور به عنوان اعلام کننده حجر یا جنون شخصی که حجر او متصور باشد محسوب می شوند و طرح دعوی فرزندان علیه کسی که حجر او در محاکم به اثبات نرسیده باشد به خواسته اثبات حجر قابلیت استماع نمی داند. چون حجر که ممنوع شدن محجور از دخالت در امور خودش و در اموال وی را به دنبال دارد برای افراد دیگر جامعه به عنوان حق شناخته نمی شود تا چنین دعوائی علیه شخص که اثبات محجوریت او نشده قابل پذیرش قرار گیرد. قانونگذار با در نظر گرفتن این امر موضوع حجر را ترافعی ندانسته و با تصور حدوث آن کسی را که ممکن است ذی نفع در ادعای حجر محجور باشد در صورتی برای طرح دعوی ترافعی واجد سمت قانونی دانسته که یا تحت عنوان مدعی العموم یا نماینده قانونی او با مراجعه به دادگاه حجر محجور را ثابت نماید یا اینکه پس از اعلام مراتب به مدعی العموم و رسیدگی های قانونی به صحت و سقم ادعای اعلام کننده و صدور حکم حجر توسط دادگاه و قطعیت رای چون شخص محجور سمت قانونی او برای طرف دعوی ترافعی قرار گرفتن با صدور حکم حجر منتفی شده است درخواست دعوی علیه محجور میسر نخواهد بود و تنها به طرفیت قیم یا در صورت صغیر بودن و ولی دانستن علیه ولی قهری یا دادستان اقامه دعوی ترافعی از ناحیه ذی نفع صورت گیرد بنا به مراتب کسی که مدعی حجر فردی است که حکم حجر او صادر شده است می تواند طبق قانون امور حسبی با استمداد از مدعی العموم تکلیف قانونی خود را از این حیث روشن نماید که قائم مقام قانونی مدعی علیه چه کسی است تا امکان دعوی ترافعی را در صورتی که ذی نفع بودن او در دعوی ثابت باشد پیدا نماید به عبارتی خواسته خواهان نمی تواند علیه کسی اقامه شود که او مدعی است محجور است (مستفاد از ماده ۲ قانون آیین دادرسی مدنی و بند ۵ ماده ۸۴ قانون مرقوم) بنابراین صرف نظر از اینکه از نظر اصول و قواعد دادرسی ادعای مطروحه قابلیت استماع نداشته چون دادگاه محترم بدوی و تجدیدنظر دعوی مطروحه را در ماهیت محکوم به بطلان اعلام نموده است که صدور حکم فرع به اثبات صحیح بودن شکل دادرسی بوده است و دادگاه با این استنباط که اصولا ادعای خواهان ها موجه نیست رای فرجام خواسته را صادر کرده است نتیجتا چون موجبی جهت نقض رای نیست با تلقی رای به قرار رد دعوی، مستندا به ماده ۳۷۰ قانون آیین دادرسی مدنی و با رعایت ماده۴۰۳ قانون مرقوم رای ابرام می گردد.

رئیس و مستشار و عضو معاون شعبه ۱۶ دیوان عالی کشور

عبدالعلی ناصح - عباسعلی علیزاده - سعیدعالم