رای شعبه حقوقی دیوان عالی کشور درباره نحوه احراز حجر به دلیل اختلال حواس

از ویکی حقوق
پرش به ناوبری پرش به جستجو
رای شعبه حقوقی دیوان عالی کشور شماره ۹۳۰۹۹۷۰۹۰۸۳۰۰۸۲۰
شماره دادنامه۹۳۰۹۹۷۰۹۰۸۳۰۰۸۲۰
تاریخ دادنامه۱۳۹۳/۱۲/۱۱
نوع رأیرأی شعبه
نوع مرجعشعبه دیوان عالی کشور
شعبهشعبه ۲۳ دیوانعالی کشور
گروه رأیرای حقوقی
موضوعنحوه احراز حجر به دلیل اختلال حواس
قاضیذکر اله احمدی
یعقوب انصاری

رای شعبه حقوقی دیوان عالی کشور درباره نحوه احراز حجر به دلیل اختلال حواس: اختلال حواس اعم از شناختی و حافظه ای و نیز تعیین میزان توانایی ذهنی و هوشی افراد درحدی که به موجب آن بیمار مبتلا به جنون و سفاهت تلقی و حجر وی بر این اساس احراز شود، امری تخصصی بوده و اظهارنظر در خصوص آن در صلاحیت کارشناس است.

رأی خلاصه جریان پرونده

آقای الف. ق. ک. با وکالت آقای م. ک. دادخواستی به طرفیت خواندگان ۱- ع. ۲- م. ۳- م. ۴- ع. ۵- م. ۶- م. شهرت همگی ص. ۷- ع.ف. (و.م.الف. ص. ) به خواسته اعتراض ثالث (طاری ) نسبت به دادنامه شماره ۸۸/۰۰۷۶۵ موضوع پرونده کلاسه ۸۸۰۹۲۱ شعبه اول دادگاه تجدیدنظر استان خراسان شمالی و الغاء دادنامه موصوف تقدیم دادگاه تجدیدنظر استان خراسان شمالی نموده اند وکیل خواهان در شرح دادخواست توضیح داده که در اثنای دادرسی پرونده کلاسه ۹۲۰۳۶۱ شعبه دوم دادگاه عمومی شهرستان ... استان گلستان با موضوع ابطال مبایعه نامه از ناحیه خواهان پرونده موصوف به دادنامه ۸۸/۷۶۵ صادره از شعبه اول دادگاه تجدیدنظر استان خراسان شمالی استناد گردیده که دادنامه موصوف در تأیید دادنامه ۸۸/۳۰۴ پرونده کلاسه ۸۷/۱۶۳۰ شعبه دوم دادگاه عمومی شهرستان بجنورد صادر گردیده بود لذا با عنایت به اینکه دادنامه استنادی مشارالیه به حقوق موکل اینجانب که به عنوان اصحاب دعوی شرکت نداشته خلل وارد نموده لذا به عنوان شخص ثالث اعتراض طاری نموده و با عنایت به اینکه درجه دادگاه رسیدگی کننده پایین تر از دادگاه محترم تجدیدنظر استان که صادرکننده رأی قطعی معترض عنه بوده می باشد دادخواست مربوطه به مرجع تجدیدنظر خراسان شمالی تقدیم گردید رسیدگی به شعبه اول دادگاه تجدیدنظر استان محول گردیده است در تاریخ ۱۳۹۳/۰۲/۱۷ با حضور وکیل معترض ثالث و دو نفر از خواندگان به اسامی م. و ع. ص. تشکیل گردیده است وکیل خواهان اظهار داشته اظهارات و دفاعیات اینجانب به شرح دادخواست تقدیمی است با این توضیح که موکلین اقدام به خرید مغازه و زمین از مورث خواندگان (مرحوم الف. ص. ) می نمایند و ثمن معاملات پرداخت می گردد و مبیع نیز توسط مرحوم الف. ص. به تصرف موکلین درآمده حالیه بعد از گذشت حدود ۱۴ سال احدی از ورثه مرحوم الف. ص. دادخواستی در دادگاه عمومی ... به کلاسه ۹۲۰۳۶۱ شعبه دوم به خواسته ابطال مبایعه نامه به طرفیت موکلین مطرح رسیدگی نموده و درحین دادرسی نیز به دادنامه هایی از دادگاه بدوی بجنورد و مرجع تجدیدنظر مبنی بر اثبات حجر مورث خویش استناد نموده است که اینجانب دادنامه اثبات حجر استنادی چون به حقوق موکلین خلل وارد نموده و موکلین طرف دعوی نبوده اند اعتراض طاری نموده و مراتب اعتراض به دادنامه استنادی خواندگان و نقض آن به شرح ذیل می باشد اولا ادعای حجر مرحوم الف. ص. توسط همسر مرحوم خانم ع.ف. به نمایندگی از دیگر ورثه مطرح گردیده که با تحقیقات صورت پذیرفته و اخذ نظریه کمیسیون پزشکی و معاینات صورت گرفته ادعای حجر مطروحه به موجب دادنامه استنادی رد گردیده که با اعتراض خانم ف. در مرجع محترم تجدیدنظر استان تأیید گردیده لذا رسیدگی مجدد به موجب دادنامه معترض عنه از موارد اعتبار امر مختومه بوده و مشمول بند ۶ماده ۸۴ ق آ د م می باشد ثانیا بعد از انجام معاملات مورث خواندگان مرحوم الف. ص. مدعی غبن در معامله گردیده که با استخدام وکیل رسمی دادگستری تقاضای فسخ معاملات خویش را نموده که ادعای وی نیز به موجب احکام مستند دعوی رد گردیده که این اقدام مشارالیه نیز از موارد صحت عقلی وی می باشد چرا که شخصی که محجور بوده نمی توانسته شخصا اقدام به اعطای وکالت نماید ثالثا مرحوم الف. ص. به موجب احکام مستند دعوی با اثبات و صحت معاملات واقع شده محکوم به انتقال سند رسمی پلاک معاملات صورت گرفته شده است و به علاوه مرحوم الف. ص. خود حجر خود را قبول نداشته و اقدام به اعتراضات متعدد کرده است لذا با توجه به جمیع مراتب و با عنایت به اینکه تا سال ۱۳۸۶ قدر متیقن آن مرحوم دارای سلامت روحی و روانی بوده است نقض رأی صادر را خواستارم و اگر حجری هم صورت گرفته بعد از سال ۸۶ بوده است سپس خوانده خانم م. ص. اظهار داشته مادرم در ... دادخواست داده و رد شد اما بعدا در بجنورد آمدیم ساکن شدیم و من در بجنورد دادخواست دادم و درخواست حجر پدرمان را کردم مدارک بیمارستانی وی را از ... جمع کردیم و آوردیم پزشکی قانونی معرفی شد پزشکی قانونی پس از معاینه وی او را محجور اعلام کرد و سال شروع حجر را هم سال ۱۳۷۲ اعلام نمود خواسته معترضین ثالث را قبول ندارم معترضین ثالث وجه مغازه های خریداری شده را از پدرم هم پرداخت نکرده اند خوانده دیگر بنام ع. ص. اظهار داشته اظهارات بنده هم به شرح دفاعیات خواهرم م. می باشد ادعای معترض ثالث را قبول ندارم سپس وکیل معترض ثالث اظهار داشته درخصوص معاملات همان گونه که احدی از خواندگان اعلام نمود اصل چک در ید آن ها بوده باید به بانک مراجعه می کردند و نسبت به وصول آن اقدام می کردند به علاوه قولنامه های تنظیمی مابین موکلین و مرحوم مورث ایشان به امضاء مادر آن ها خانم ع.ف. و برادرشان رسیده است که در زمان معامله صحت آن را تأیید کرده اند دادگاه طی تصمیم شماره ۵۱ – ۱۳۹۳/۰۲/۲۰ با این استدلال که اعتراض ثالث نسبت به دادنامه ۷۶۵ – ۱۳۸۸/۰۶/۰۳ این دادگاه که در تأیید دادنامه ۳۰۴ – ۸۸/۰۲/۳۱ شعبه دوم دادگاه عمومی (حقوقی) بجنورد صادر و طی آن حکم حجر مرحوم الف. ص. مورث خواندگان صادرگردیده و از آن فرجام خواهی شده و شعبه ۲۳ محترم دیوان عالی کشور طی دادنامه ۲۹۹ – ۱۳۸۹/۰۷/۰۵ دادنامه شعبه اول تجدیدنظر را تأیید نموده با عنایت به اینکه دادگاه صادرکننده رأی قطعی شعبه ۲۳ دیوان عالی کشور می باشد و شعبه مذکور باید اجازه رسیدگی صادر کند لذا ضمن عدول از اقدامات انجام شده پرونده را به دیوان عالی کشور (شعبه ۲۳ ) ارسال نموده است که شعبه بیست و سوم دیوان عالی کشور طی دادنامه ۳۳۳ – ۱۳۹۲/۰۶/۱۶ با این استدلال که رسیدگی دیوان شکلی است و با ابرام دادنامه فرجام خواسته از سوی دیوان رأی صادره از سوی محاکم قطعیت پیدا می کند نه اینکه دیوان رأی قطعی صادر می نماید با توجه به مراتب صریح ق آد م در فصل دوم از باب پنجم اعتراض ثالث به دادگاه صادرکننده رأی قطعی تقدیم می شود و موضوع قابل طرح در دیوان عالی کشور نبوده و به شعبه اول دادگاه تجدیدنظر استان خراسان شمالی که اشتباها خراسان رضوی قیدشده است جهت ادامه رسیدگی اعاده نموده است دادگاه سپس رسیدگی ادامه داده است و نهایتا طی دادنامه ۹۶۰ – ۱۳۹۳/۰۸/۰۱ با این استدلال که اولا ادعایی حجر مرحوم الف. ص. توسط همسر مرحوم خانم ع.ف. به نمایندگی از دیگر ورثه در پرونده ۲۱۴ – ۱۳۸۵/۵۰۸ شعبه اول دادگستری ... مطرح رسیدگی گردیده که با تحقیقات صورت گرفته و نظریه پزشکی قانونی و مصاحبات انجام شده ادعای حجر رد گردیده است که توسط مرجع تجدیدنظر استان گلستان تأیید شده است و موضوع اعتبار امر مختومه را پیدا کرده است و مرحوم الف. ص. پس از آن مدعی غبن در معامله گردیده که دعوی وی رد شده و این حکایت از سلامت وی در هنگام معامله دارد ونیز مرحوم ص. حجر خویش را قبول نداشته و اقدام به طرح دعاوی متعدد نموده است با بررسی محتویات پرونده اولا سابقه حجر در دادگستری استان گلستان رد شده بنابراین رأی از جهت زمان و تاریخ حجر به نحوی تداخل با آن رأی قطعی باشد صحیح نمی باشد و اینکه حدوث شرایط حجر که جنون اعلام شده ممکن است در آن زمان وجود نداشته ولی بعدا حادث گردیده که گواهی کمیسیون پزشکی قانونی استان خراسان شمالی نیز مؤید همین موضوع است و جنون را در سال ۱۳۷۸ حداقل مربوط به یکسال قبل از آن دانسته است و لذا دعوی خواهان ها را وارد دانسته و مستندا به مواد ۴۱۹ و ۴۲۵ ق آ د م دادنامه های شماره های ۸۱۰۳۰۴ شعبه سوم حقوقی بجنورد و دادنامه شماره ۸۸۰۷۶۵ شعبه اول تجدیدنظر خراسان شمالی که در مقام تأیید دادنامه بدوی صورت گرفته را بدین نحو نقض که چون در تاریخ ۱۳۸۷/۰۲/۰۳ کمیسیون پزشکی قانونی خراسان شمالی بیماری را مربوط به یکسال قبل از تاریخ معاینه دانسته و تاریخ جنون ۱۳۸۶/۰۲/۰۳ – اعلام می گردد و نهایت اینکه رأی صادره به شرحی که ذکر شد نقض می شود یعنی تاریخ حجر ۱۳۸۶/۰۲/۰۳ می باشد و رأی سابق از سال ۱۳۷۲ اعلام شده است نقض می شود که در این مرحله آقای ع. ص. و غیره از رأی صادره فرجام خواهی نموده اند و عنوان داشته اند که در رابطه با اعتبار امر مختومه با توجه به اینکه حجر از امور حسبی بوده و در امور حسبی مراجعه و دعوی به معنای اخص وجود نداشته و مفهوم مخالف ماده ۴۰ و ۴۱ قانون امور حسبی دلالت بر این امر داشته که امکان تغییر در تصمیم اخذ شده وجود خواهد داشت و... صرف نظر از اینکه این موضوع در رأی دیوان عالی کشور و دادنامه ۲۹۹/۸۹ – اشاره شده که در پرونده مطروحه در شهرستان ... و تشکیل کمیسیون ۱۳۸۷/۰۲/۰۳ مدارک بالینی موجود نبوده که منجر به رد حجر گردیده النهایه پس از ارسال مدارک از بیمارستان ... به کمیسیون پنج نفره تشخیص داده شده و اعتبار امر مختومه در مانحن فیه قابل استماع نمی باشد در رابطه با ایراد دیگر مبنی بر طرح دعوی فسخ نیز مسموع نیست زیرا بحث اثبات حجر از امور فنی و شخصی بوده که می بایست مرجع صالح که پزشکی قانونی است تعیین تکلیف نماید زیرا تنها اشاره به دعوی فسخ بیانگر صحت و سلامت مورث اینجانبان نمی باشد بلکه اگر به ثمن معامله توجه گردد غبن افحش صورت پذیرفته و تنها به دلیل عدم فوریت در اعمال خیار دعوی رد شده است لذا خود این موضوع نیز قرینه ای بر عدم سلامت روحی و روانی مورث اینجانبان می باشد و ... که پس از تبادل لوایح و ارسال پرونده به دیوان عالی کشور جهت رسیدگی به این شعبه (۲۳) ارجاع گردیده است. هیئت شعبه در تاریخ بالا تشکیل گردید پس از قرائت گزارش آقای احمدی عضو ممیز و اوراق پرونده مشاوره نموده چنین رأی می دهد:

رأی شعبه دیوان عالی کشور

دادنامه فرجام خواسته مخدوش و غیرقابل ابرام است زیرا دادنامه معترض عنه به شماره ۰۰۷۶۵ -۱۳۸۸ شعبه اول دادگاه تجدیدنظر استان خراسان شمالی براساس مدارک پرونده بالینی بیمارستان و نظریه کمیسیون پزشکی و مصاحبه و اختبار از بیمار اصدار یافته است و از طرفی اختلال حواس اعم از شناختی و حافظه ای و تعیین میزان توانایی ذهنی افراد و میزان هوشی آنان در حدی که بیمار را مبتلا به جنون و سفاهت تلقی و حجر وی را بر این اساس توجیه کند امری است تخصصی و اظهارنظر درباره آن از عهده افراد عادی خارج است و توجیهات دادگاه در پذیرش اعتراض و نقض رأی معترض منطبق با موازین قانونی و مدارک مضبوط در پرونده نمی باشد و چنانچه نظریه پزشکی و مدارک بالینی بیمارستان برای دادگاه ابهام داشت می بایست از پزشکی قانونی استعلام و رفع ابهام می کرد یا با توجه به مدارک و سوابق، موضوع را به کمیسیون پزشکی ارجاع می داد و سپس با در نظر گرفتن پاسخ واصله مبادرت به صدور رأی می نمود ضمن اینکه اقتضای استدلال دیگر دادگاه در توجیه نقض رأی معترض عنه مبنی بر اینکه تقاضای حجر آقای الف. ص. قبلا در دادگاه های استان گلستان رسیدگی و رد شده و موضوع دارای اعتبار امر مختوم است، نیز صدور قرار بدون ورود در ماهیت قضیه می باشد بنا به مراتب دادنامه صادره به جهات اشعاری قابلیت تأیید را ندارد و به علت نقص رسیدگی و مستدل نبودن نقض می گردد و رسیدگی مجدد به همان دادگاه صادرکننده رأی منقوض ارجاع می گردد.

رئیس و مستشار شعبه ۲۳ دیوان عالی کشور

یعقوب انصاری - ذکرالله احمدی