رای شعبه کیفری دیوان عالی کشور درباره شرط رسیدگی توأمان به اتهامات متعدد

از ویکی حقوق
پرش به ناوبری پرش به جستجو
رای شعبه کیفری دیوان عالی کشور شماره ۹۱۰۹۹۷۰۹۰۷۴۰۰۸۴۵
شماره دادنامه۹۱۰۹۹۷۰۹۰۷۴۰۰۸۴۵
تاریخ دادنامه۱۳۹۱/۱۰/۲۵
نوع رأیرأی شعبه
نوع مرجعشعبه دیوان عالی کشور
شعبهشعبه ۱۴ دیوانعالی کشور
گروه رأیرای کیفری
موضوعشرط رسیدگی توأمان به اتهامات متعدد
قاضیمحمد حسین راضی
محمدرضا صابر

رای شعبه کیفری دیوان عالی کشور درباره شرط رسیدگی توأمان به اتهامات متعدد: رسیدگی توأمان دادگاه کیفری استان به اتهامات متعدد متهم (آدم ربایی، لواط به عنف و ...) نافی رعایت مقررات شکلی مقرر در تبصره ۳ ماده ۳ و بند ج ماده ۱۴ از قانون تشکیل دادگاه های عمومی و انقلاب نیست.

رأی خلاصه جریان پرونده

آقای ر.الف. فرزند الف. شکایتی در کلانتری ۱۲ شهری مطرح و اعلام داشته: در تاریخ ۵/۱/۹۰ رأس ساعت ۱۵/۱۹ در منزل بودم. رفیق فرزندم به نام س.ع. آمد و گفت دو نفر ر. را با زور و تهدید بردند داخل منزل و من فرار کردم که شما را اطلاع دهم؛ و بنده فوری به ۱۱۰ نیروی انتظامی اطلاع دادم و جلوی منزل فوق که رفتیم آقای م.ن. اظهار بی اطلاعی نمود و چند دقیقه بعد پسرم به خانه آمده بود. معلوم شدکه با او عمل لواط، با یک نفر دیگر انجام دادند و با تیزبر تهدید نمودند و کتک کاری نمودند. اینجانب از دو نفر فوق شکایت دارم؛ و از مقامات قضایی تقاضای مجازات قانونی را دارم. در کلانتری محل از ر.الف. فرزند ر. تحقیق و ماجرا را این چنین تعریف کرده است: حدود ساعت ۳۰/۱۹ بود که آقای ع.ش. با موتورسیکلت پیشم آمد و گفت که بیا با هم برویم، وسایل خریداری کنیم و با من همکاری کن تا وسایل را بیاورم که من اول نرفتم. بعد ایشان اصرار کرد و با ایشان با موتور سیکلت رفتیم درب منزل آقای م.ن.؛ بعد آقای ش. از موتورسیکلت پیاده شد و گفت بیا منزل. من نرفتم و زیاد اصرار کرد. من فرار کردم و آقای ع.ش. دنبالم کرد. من به زمین خوردم و ع.ش. مرا گرفت و آقای م.ن. کمکش کرد و مرا به منزل م.ن. بردند و آقای ع.ش. با زور ... درآورد و با من عمل زشت انجام می داد که در حین انجام عمل زشت بود که پدرم اطلاع پیدا کرد و ما هر دو نفر، فرار کردیم (ع.ش. و خودم) به پشت بام رفتیم. از طریق پشت بام فرار کردیم. من منزلمان رفتم و قضیه را به مادرم گفتم و... تقاضای رسیدگی دارم. از آقای س.ع. تحقیق و اظهار داشته: اینجانب به همراه ر.الف. می خواستیم به منزل دوستمان برویم که در بین راه با آقای ع.ش. مراجعه کرد و گفت که می خواهم مقداری وسایل خریداری کنم و به ر.گفت که همکاری کند. بعد اصرار کرد و ر.الف. را سوار موتور کرد و موتور را در منزل ف. پارک کردند و ناگهان دیدم که ر.الف. فرار می کند. ع.ش. را دیدم که دنبال می کند و ر. به زمین خورد و ع.ش. وی را دستگیر کرد و منزل م.ن. بردند و من هم دیدم که ع.ش.، ر.الف. را با چند ضربه می زند و من هم فرار کردم و موضوع را به پدر ر.گفتم و دیگر اطلاعی ندارم. آقای م.ن. نیز در پاسخ به شکایت شاکی، ماجرا را این چنین تعریف کرده است: همراه با ع.ش. داشتیم می رفتیم که ع. من را دم در خانه مون پیاده کرده و رفت. این بچه را سوار موتور کرد و برد داخل خانه و بردش داخل اتاق و در را قفل کرد و به من گفت، تو چیزی نگو و بعد از چند دقیقه دیدم محکم در می زنند و ع. گفت، در را باز نکن تا ما فرار کنیم و آن ها از حیاط خلوت از روی دیوار فرار کردند. من رفتم در را باز کردم و دیدم خواهر بچه است و آن ها رفتند و آقای ع.ش. فرزند ح. دستگیر و در پاسخ به شکایت شاکی اظهار داشته: در ساعت حدود ۱۸مورخ ۵/۱/۹۰ به همراه دوستم م.ن.، به وسیله موتورسیکلت داخل کوچه، منزل م.ن. در حال حرکت به قصد رفتن به روستا بودیم که آقای ر.الف. را مشاهده کردیم. به ایشان گفتم که کارت دارم و بعد ر.الف. را به زور داخل منزل م.ن. بردم تا اینکه خودم و م.ن. عمل لواط با وی انجام بدهیم (به قصد انجام دادن عمل لواط ایشان را داخل منزل به زور بردیم). ولی چون که ر.الف. قبول نکرد، بنده ر.الف. را داخل اتاق بردم و درب را قفل کردم تا اینکه عمل لواط به ایشان انجام بدهم. ولی پدر ر.الف. جلوی منزل و درب حیاط را می زده است، بنده هول شدم و کاری با ر. انجام نداده ام. ولی قصد داشتم که عمل لواط با وی انجام بدهم و از ترس اینکه شناسایی و دستگیر بشویم، خود با ر.الف. از پشت بام فرار کردیم. متن شکایت شاکی مجددا برای متهم قرائت و در پاسخ اظهار داشته: خودم به اتفاق م.ن.، آقای ر.الف. را به زور به داخل منزل م.ن. بردیم تا اینکه عمل لواط با وی انجام بدهیم و خودم ر. را داخل اتاق برده و درب اتاق را قفل کردم تا اینکه ... آقای ر.الف. به پزشکی قانونی استان معرفی و در تاریخ ۶/۱/۹۰ مورد معاینه و اعلام گردیده در ناحیه دبر (مقعد) آثاری مانند کبودی و خراشیدگی مشهود نبود. حسب دستور مقام قضایی، پرونده، دادگاه کیفری استان ارسال گردیده است. به تاریخ ۷/۱/۹۰ جلسه دادگاه کیفری تشکیل و بدوا آقای ر.الف. اظهار داشته، بابت تهدید آدم ربایی و ارتکاب لواط نسبت به فرزندم ر.الف. ۵/۱۴ ساله شکایت دارم و از متهمین پرونده شاکی و تقاضای رسیدگی و مجازات متهمان را دارم. سپس آقای ر.الف. اظهار داشته: با دوستم به نام س.ع. در کوچه بازی می کردیم، ع. گفت، برویم بالاتر، یک چرخی بزنیم، چهار پنج تا کوچه رد کردیم. در کوچه داشتیم قدم می زدیم که یک دفعه ع.ش. که خودش تنها بود، با موتورسیکلت آمد و کنارمان ایستاد. قبلا او را می شناختم. چون می آمد و ما هم فوتبال بازی می کردیم. به من گفت بیا برویم. حدودا صد متر پایین تر، یک مقدار وسیله دارم. نمی توانم، دستم پر است. کمک کن تا آن ها را به خانه ببرم. من قبول نکردم. چند بار اصرار کرد. رفتیم. به من گفت اشکال ندارد، تو برو. من همین جا منتظر تو می مانم. سوار موتور شدیم. راننده ع.ش. بود. حدودا ۵۰ متر رفتیم جلوتر، یک دفعه جلوی منزلی توقف کرد که خانه ن. بود. من نمی شناختم. به من گفت که بیا با تو کار دارم. من ترسیدم. فرار کردم. افتاد دنبالم، یک ۳۰ متری دویدم، خوردم زمین. آمد از پشت سر مرا گرفت. بعد همین ن. آمد و مرا گرفت. گفت که صدایت در بیاید با تیزبر می زنمت. تیز بر دست ن. بود. مرا به زور بردند. س. صحنه را دیده بود. مرا به زور بردند توی خانه. من هرچه التماس کردم، قبول نکردند و شروع کردند دو نفری مرا لخت کردند و من را خواباندند و ن. رفت بیرون. ش. داخل اتاق ماند و الا آخر... ؛ و در ادامه اظهار داشته: ش. دستش را روی دهانم گذاشته بود و تیزبر را زیر گلویم گذاشته بود. ن. رفت درب را باز کرد و ... سپس آقای ن. در پاسخ به اظهارات شاکی، مطالب قبلی خود را تکرار و در بخشی از آن اظهار داشته: ر.الف. فرار کرد به سمت پایین، حدودا ۱۰۰ متری فرار کرد. ع.ش. هم دنبالش کرد. ر.الف. افتاد و ع.ش. وی را گرفت و به سمت خانه می کشید. من هم رفتم به سمت وی و دو نفری وی را گرفتیم و به سمت منزل کشاندیم. چیزی دستمان نبود و در بخش دیگری اظهار داشته: رفیقم او را برد داخل اتاق و در را قفل کرد. نمی دانم چرا درب را قفل کرد و ... ؛ و در ادامه، اتهام آقای ن. دائر بر شرکت در آدم ربایی و ارتکاب لواط تفهیم گردیده و متهم از خود دفاع نموده است. شکایت شاکی برای متهم ع.ش. قرائت شده و متهم پاسخ داده: با موتور بودم، داشتم وسایل را جمع می کردم، می خواستم به روستا بروم. ر.الف. همراه با رفیقش آمد کنار خانه آقای ن.؛ رفیقش را نمی شناختم. رفت داخل خانه شان. ر. را آوردیم داخل خانه. می خواستیم با وی کاری انجام بدهیم که نگو. رفیقش رفت و خانه شان را اطلاع داده است. من در حالی که با ر.، در اتاق در بسته در حال صحبت کردن بودم، ناگهان در زدند که ظاهرا خواهر وی به منزل آمده بود که من دمپایی شاکی را برداشتم و بالای پشت بام بردم و او را رها کردیم تا رفت. سپس متهم در پاسخ به سؤال دیگری اظهار داشته: من سوار موتورش نکردم. و هم چنین در پاسخ به سؤال دیگری، رفتن به دنبال شاکی را تکذیب نموده است؛ لیکن آقای ن. اظهارات متهم ع.ش. را دروغ خوانده است و گفته خودش وی را گرفت. از آقای ش. راجع به علت تعقیب شاکی سؤال شده، متهم پاسخ داده، من داشتم درب خانه با وی صحبت می کردم که وی فرار کرد. من خودم وی را تعقیب کردم. ر.ن. هم پشت سرم آمد. با هم وی را گرفتیم و داخل حیاط ن. بردیم. دادگاه بخشی از اظهارات م.ن. مبنی بر اینکه من اطلاعی از اینکه ش. برای چه برنامه ای شاکی را سوار موتور کرده و به درب منزل آورده ; برای متهم ع.ش.قرائت نموده و متهم پاسخ داده: ما با هم برنامه داشتیم، با هم نقشه ریخته بودیم که وی را بیاوریم و این کار را (لواط) بکنیم. می خواهم خودم واقعیت را بگویم. ن. همه چیز را عهده من گذاشته است. من حقیقت را می گویم. عرض شود من و ن. تصمیم گرفتیم که با شاکی این کار (لواط) کنیم. ر. داشت داخل کوچه با رفیقش می رفت. رفتم سراغ وی، به وی گفتم وسایلی داریم کمکم کند، داخل خانه است. بردمش در خانه. در زدیم. م. در را باز کرد. من شاکی را از موتور پیاده کردم. داخل نرفته بودیم که یک دفعه ظاهرا شاکی جریان را فهمیده بود، فرار کرد. من دنبالش کردم. گرفتمش، ن. هم به من کمکم آمد و وی را دو نفری گرفتیم و داخل منزل بردیم. داخل حیاط وی را بردیم که ظاهرا رفیقش دیده بود و رفت خانه آن ها را، خبر داده بود ...؛ و در ادامه، اتهام آقای ع.ش. دائر بر شرکت در آدم ربایی و لواط تفهیم گردیده و متهم پاسخ داده: آدم ربایی نکردم و لواط نیز نکرده ام. قبول ندارم. سپس دادگاه خطاب به متهمان پرونده، آیا وکیل دارید؟ هر دو پاسخ داده: وکیل نمی خواهیم و اگر خواستیم با خانواده صحبت می کنیم که برای ما وکیل بگیرند. به تاریخ ۱۷/۱/۹۰ جلسه دادگاه با حضور هیأت قضایی و شکات و متهم ع.ش. به همراه وکیل خود آقای ت. و دیگر متهم تشکیل گردیده است. بدوا آقای ر.الف. شکایت خود را مطرح نموده و بعد آقای ر.الف. ماجرا را تعریف کرده که به علت تکراری بودن از ذکر آن خودداری می شود. دفاعیات م.ن. استماع شده و بعد اتهام آقای ع.ش.، دائر بر شرکت در آدم ربایی و ارتکاب لواط و تهدید با وسیله چاقو تفهیم گردیده و متهم پاسخ داده: قبول ندارم. سپس مطالب دیگری غیر از آن چه در جلسه قبل دادگاه بیان داشته، بیان کرده است؛ و در ادامه آقای ت. مطالبی در دفاع از موکل خود بیان و در پایان، آخرین دفاع از متهم ع.ش. اخذ گردیده است. النهایه دادگاه ختم رسیدگی اعلام و به شرح استدلال منعکس در دادنامه شماره ۰۰۰۰۱۱۸/۱/۹۰ در خصوص اتهام آقایان ۱ ع.ش. فرزند ح. با وکالت آقای ت. ۲ م.ن. فرزند ج، دایر به لواط و تهدید با چاقو، حکم بر برائت آنان صادر و در خصوص اتهام دیگر متهمان دائر بر شرکت در آدم ربایی، با احراز اتهام و مستندا به ماده ۶۲۱ قانون مجازات اسلامی و با لحاظ بند ۵ ماده ۲۲ از همان قانون، حکم محکومیت آنان به تحمل چهار سال حبس تعزیری، با احتساب ایام بازداشت قبلی، صادر نموده است. ملاحظه می شود رأی دادگاه در تاریخ ۷/۲/۹۰ به آقای ع.ش. در زندان ابلاغ و نام برده با تقدیم لایحه ای که به تاریخ ۲۴/۲/۹۰ ثبت دفتر دادگاه گردیده، نسبت به رأی صادره در قسمت محکومیت خود تجدیدنظرخواهی نموده و نیز رأی دادگاه در تاریخ ۱۵/۲/۹۰ به وکیل وی ابلاغ و نام برده با تقدیم لایحه ای که به تاریخ ۹/۳/۹۰ ثبت دفتر دادگاه نموده، نسبت به رأی مذکور تجدیدنظرخواهی نموده است و همچنین رأی دادگاه در تاریخ ۱۰/۲/۹۰ به ر.الف. ابلاغ قانونی شده. سپس آقای ر.الف. با تسلیم لایحه ای، که به تاریخ ۲۷/۲/۹۰ ثبت دفتر دادگاه گردیده و نیز با پرداخت هزینه دادرسی، نسبت به رأی صادره تجدیدنظرخواهی نموده که به هنگام شور لوایح تقدیمی قرائت خواهد شد. پس از وصول پرونده به دیوان عالی کشور، رسیدگی آن به این شعبه ارجاع و به کلاسه فوق ثبت و با تهیه گزارش در دستور کار قرار گرفته است.هیات شعبه در تاریخ بالا تشکیل گردید. پس از قرائت گزارش آقای راضی عضو ممیز و اوراق پرونده و نظریه کتبی آقای دادیار دیوان عالی کشور، اجمالا مبنی بر عقیده به نقض دادنامه دارم. ; مشاوره نموده، چنین رأی می دهد:

رأی شعبه دیوان عالی کشور

درخصوص تجدیدنظرخواهی ۱ آقای ع.ش. با وکالت آقای ع. ت. ۲ آقای ر.الف. نسبت به دادنامه شماره ۹۰۰۹۹۷۷۴۱۴۰۰۰۰۰۱ ۱۸/۱/۹۰ صادره از دادگاه کیفری استان، ردیف اول از حیث محکومیت حاصله و ردیف دوم از بابت قلت مجازات، با توجه به مجموع محتویات پرونده، اولا تجدیدنظرخواهی ردیف دوم وارد نیست و رد می شود. ثانیا هر چند دادگاه کیفری استان برابر مفاد رأی وحدت رویه شماره ۷۰۹۱/۱۱/۸۷ هیأت عمومی دیوان عالی کشور ذیل مادتین ۵۴ و ۱۸۳ قانون آیین دادرسی دادگاه های عمومی و انقلاب در امور کیفری و تبصره الحاقی ماده ۴ اصلاحی قانون تشکیل دادگاه های عمومی و انقلاب مصوب ۱۳۸۱، به اتهامات متعدد متهم (آدم ربایی، لواط به عنف و ...) توأمان رسیدگی می نماید، لیکن رسیدگی توأمان نافی حکم مقرر در تبصره ۳ ماده ۳ و بند ج ماده ۱۴ از قانون تشکیل دادگاه های عمومی و انقلاب نخواهد بود. بدین معنی که برابر مقررات یاد شده، پرونده های موضوع جرائم مشمول حد زنا و لواط و مجازات جرائم تا سه ماه حبس و یا جزای نقدی تا یک میلیون ریال و جرایم اطفال، بدون نیاز به کیفرخواست مستقیما در دادگاه مطرح خواهند شد و مابقی جرائم من جمله آدم ربایی برابر موازین آیین دادرسی و صراحت مقررات مارالذکر، پس از رسیدگی جامع الاطراف در دادسرا و احیانا صدور قرار مجرمیت و کیفرخواست، در محکمه صالحه مورد رسیدگی و صدور حکم مقتضی قرار خواهند گرفت و جواز رسیدگی توأمان در دادگاه کیفری استان ناسخ نص قانونی نخواهد بود و در پرونده حاضر دادگاه کیفری استان، بدون صدور کیفرخواست از طرف دادسرا، رأسا مبادرت به ورود رسیدگی و اصدار رأی کرده است و از این رو رأی معترض عنه، در این قسمت مخدوش می باشد. لذا بنا به مراتب، مستندا به بند۲ شق ب ماده ۲۶۵ قانون آیین دادرسی کیفری، دادنامه معترض عنه در قسمت مربوط به آدم ربایی نقض و پرونده به دادگاه صادرکننده رأی منقوض ارجاع تا پس از جری تشریفات قانونی، عندالاقتضاء مجددا مورد رسیدگی قرار گیرد.

رئیس شعبه ۱۴ دیوان عالی کشور عضو معاون

صابر راضی