رای شعبه کیفری دیوان عالی کشور درباره فشار به رگ های گردن به منظور انجام عملیات احیا

از ویکی حقوق
پرش به ناوبری پرش به جستجو
رای شعبه کیفری دیوان عالی کشور شماره ۹۳۰۹۹۷۰۹۱۰۵۰۰۴۶۲
شماره دادنامه۹۳۰۹۹۷۰۹۱۰۵۰۰۴۶۲
تاریخ دادنامه۱۳۹۳/۱۲/۰۵
نوع رأیرأی شعبه
نوع مرجعشعبه دیوان عالی کشور
شعبهشعبه ۳۲ دیوانعالی کشور
گروه رأیرای کیفری
موضوعفشار به رگ های گردن به منظور انجام عملیات احیا
قاضیرضا فرج اللهی
علی علیا

رای شعبه کیفری دیوان عالی کشور درباره فشار به رگ های گردن به منظور انجام عملیات احیا: فشار به رگ های گردن به منظور انجام عملیات احیا در صورتی مصداق بزه قتل عمد است که مرتکب آگاه به کشنده بودن آن باشد

رأی خلاصه جریان پرونده

آقای م. دارای پیشینه کیفری، به اتهام قتل عمدی مرحوم م.ن. تحت تعقیب قرارگرفته است. بدین توضیح که مقارن ساعت ۰۹:۰۰ مورخ ۱۳۸۷/۱۰/۲۲ حسب تماس اهالی محل مبنی بر یک مورد مرگ مشکوک مأمورین پاسگاه انتظامی ... به محل اعزام که باملاحظه محل صورت جلسه می نمایند، شخصی ناشناس ملبس به زیرپوش سفید، پیراهن مشکی راه راه، کاپشن توسی با یقه سفید، شلوار مشکی و کفش چرمی به علت نامعلوم در محل فوت نموده و مقداری وسایل استعمال مواد مخدر ازجمله فتیله و زرورق و سیگار در محل مشهود بوده است. از آقای ج.(برادر متوفی) در مرجع انتظامی تحقیق به عمل آمده، وی اظهار نموده که: برادرم م.ن. معروف به م. در شب تاسوعا به روستای ق. آمده و شب همراه م. بوده و بعد از آن از وی خبری نداشتیم تا این که امروز اعلام کرده اند جسد فرد ناشناسی در خانه قدیمی ما کشف شده و من آمدم دیدم جنازه متعلق به برادرم است و هر کاری به سرش داده است همان م. داده و او شاید چیزی داده تا او را بکشد. پزشک معتمد دادگستری شهرستان در ساعت ۱۴ همان روز از جسد متوفی معاینه به عمل آورده و اعلام نموده طبق شواهد به دست آمده به نظر می رسد علائم فشاری بر روی گلوی متوفی مشاهده می شود(صفحه۱۱). مأمورین در پی دستور مقام قضایی نسبت به دستگیری متهم در تاریخ ۱۳۸۷/۱۱/۰۸ اقدام و از وی تحقیق به عمل می آورند، وی اظهار نموده: متوفی در ساعت ۷/۱۵ شب تاسوعا پیش من آمد و گفت هروئین می خواهم و گفته اند ن. هروئین می فروشد من گفتم شنیده ام که او می فروشد او گفت بیا برویم همراه او رفتم در بین راه از ن. مقدار ۸ هزار تومان هروئین خرید و رفتیم داخل تکیه تا روضه تمام شد، هنگام سینه زدن به من گفت می روم ماشین عمو یا دایی ام را به او بدهم و مهمان دارم پیش آن ها می روم از من جدا شد دیگر او را ندیدم تا آن که بعد از حدود چهار یا پنج روز بعد که متوجه شدم او فوت کرده. او به هروئین معتاد بود و تزریق می کرد حتی با برادر خودم تزریق می کردند. (صفحه ۴۰ -۴۲). نام­برده نزد جانشین بازپرس دادگاه همان مطالب را با قدری تغییر بیان نموده است(صفحه ۴۵ -۴۷). مقام قضایی دستور آزادی وی را بلاقید صادر می کند. نظریه پزشکی قانونی حکایت از این دارد: جسد متعلق به مردی ۳۶ ساله با قد ۱۷۰ سانتی متر و وزن تقریبی ۶۵ کیلوگرم ... در معاینه ظاهری گردن کبودی وسیع سمت راست و سمت چپ قسمت فوقانی گردن هرکدام به ابعاد ۶×۵ سانتی متر و کبودی های منقوط کوچک تر از یک سانتی متر متعدد در قاعده گردن(بیش از ده عدد) در قاعده گردن سمت راست و سمت چپ مشهود است ... در کالبدگشایی سر پوست باز شد، خون مردگی مشهود نبود، در کالبدگشایی تنه از چانه تا عانه بازشده خون مردگی وسیع زیرپوستی دو طرف حلق و حنجره و لابه لای عضلات حلق و حنجره و شکستگی غضروف میانی حلق و حنجره و شاخ های فوقانی استخوان هیوئید مشهود و ملموس بود. قفسه سینه باز شد خون مردگی زیرپوستی قسمت فوقانی قفسه سینه مشهود بود ... چندین تپشی(آثار شوک) بر روی قلب و ریه ها مشاهده شدند ... تعیین دقیق علت فوت پس از اخذ نتایج آزمایشات مقدور خواهد بود. (صفحه۴۹) و در برگ ۶۵ اعلام نموده: با توجه به شرح معاینه جسد و کالبدگشایی انجام شده و نتیجه سم شناسی و گزارش آسیب شناسی علت فوت فشار بر عناصر حیاتی حلق و حنجره تعیین می گردد و هم چنین در نسوج چنین نیز یافت گردید. خانم ن. مادر متوفی و آقای ج.(برادر و قیم تنها صغیر متوفی) با تقدیم قیم نامه صغیر علیه متهم اعلام شکایت نموده اند(ص ۱۰۸،۶۳). از متهم در دفعات متعدد مأمورین تحقیق نموده و متهم همان مطالب را با قدری تغییر بیان کرده است. مرجع قضایی در تاریخ ۱۳۸۸/۰۳/۰۶ در جلسه فوق العاده از متهم تحقیق به عمل آورده و متهم همان اظهارات قبل خود را با قدری تفاوت تکرار کرده است. جانشین بازپرس اتهام قتل مرحوم م. را به وی تفهیم نموده و متهم ضمن انکار اظهار نموده که: من به غیراز روز اول دیگر این بنده خدا را ندیده ام و اگر کسی بیاید قسم بخورد که همراه من او را دیده اند من همه چیز را قبول می کنم. جانشین بازپرس قرار بازداشت موقت متهم را صادر که با اعتراض وی این قرار در دادگاه تأیید می گردد(صفحه۷۲ -۷۸). متعاقب آن مرجع انتظامی در تاریخ ۱۳۸۸/۰۳/۱۱ از متهم مجددا تحقیق می نماید. نام­برده اظهار می دارد: ... تاسوعا و عاشورا تمام شده بود روز جمعه ساعت نزدیک ظهر مرحوم ن. را دیدم در تکیه ایستاده بود که به من گفت همراهم می آیی برویم هروئین بگیریم؟ که باهم رفتیم مجددا از ن.، ساعت ۱۲ ظهر بود هروئین گرفتیم تعداد سه دانه هروئین گرفتیم و رفتیم منزل ما که کسی در منزل نبود از دیوار منزل من رفتم بالا دیدم درب ها قفل است برگشتم برای مرحوم(به مرحوم) گفتم درب ها قفل است کجا برویم؟ مرحوم در جواب به من گفت این قدر(هروئین) صرف نمی کند که برویم به منزل کسی به کس دیگری نیز بدهیم برویم به خانه ما و حرکت کردیم رفتیم به منزل قدیمی مرحوم، در آنجا شروع به مصرف کردیم و ابتدا مرحوم هروئین را باز کرد ریخت داخل قوطی خالی کنسرو ماهی و در همین حین من مقداری هروئین خشکم برداشتم ریختم روی زرورق تا بکشیم و مرحوم مشغول جوشاندن هروئین بود و هروئین که جوشید با سرنگ آن ها را کشیدیم داخل سرنگ و به همدیگر تزریق کردیم و مقداری که خشکه من برداشته بودم شروع به کشیدن کردم و در همین حال بودیم که حدود ۴۵ دقیقه گذشت که ما به اطراف یا به همدیگر توجه نداشتیم، توی عالم خودمان بودیم تا این که من بلند شدم دیدم م.ن. بدنش کبود شده و نفس به سختی می کشد و من شروع کردم به نجات دادن وی ابتدا با دست شروع کردم به گردن وی زدن تا خون از طریق رگ های گردن به مغز برسد و تنفس مصنوعی هم دادم، دیدم که دیگر فایده ای ندارد و ترسیدم و همان جا م. را گذاشتم و رفتم منزلمان کلیه موضوع دقیقا همین بود که گفتم. به خدا قسم فقط ما دو نفر بودیم. نام­برده در تاریخ ۱۳۸۸/۰۳/۱۳همین مطالب را نزد جانشین بازپرس تکرار کرده است و اضافه نموده: چندین فشار نیز روی قفسه سینه وی دادم متأسفانه جواب نداد و زمانی که با(خوانا نیست) رفتم دیدم دهانش نیز پر کف شده بود و دندان نیز در دهانش بود چون زمانی که می خواستم شروع به تزریق مواد و مصرف آن نماییم مرحوم به من گفت که حیف است دندان هایم مصنوعی هستند خراب می شوند؛ دندان هایش را از دهانش برداشت و به داخل جیبش گذاشت حتی زمانی که من به وی تنفس مصنوعی دادم دندان در دهانش نبود(صفحه ۱۲۲ - ۱۲۸). متهم در تحقیقات بعدی نزد جانشین بازپرس با اظهارات متناقض بیان می دارد: بعد از تاسوعای حسینی ساعت تقریبا ۵/۵ الی ۶ بود که من و م.ن. در حال مصرف مواد مخدر بودیم که آقای م.ن. کپ کرد و در حال به هوش آوردن وی بودم شخصی به نام غ. از در خانه آمد به داخل وقتی این صحنه را دید دیگر قدرت نکرد به جلوتر بیاید و هر چه من گفتم بیا کمک تا به بیمارستان برسانیم، گفت این خانواده خوبی ندارد فردا مرا نیز به پاسگاه و دادگاه می کشانند بنابراین فرار کرد و رفت و من ماندم و جسد آن مرحوم هر چه زدم دو طرف گردن که شاید به هوش آید دیدم فایده ای ندارد، دومرتبه آمدم تنفس مصنوعی بدهم دیدم دهانش پر از کف است با آب و دست کف ها را پاک کردم و بینی و دهانش را گرفته و تنفس به او داده ام ولی وقتی دیدم دیگر تمام کرد و هر کاری بلد بودم که بتوانم دومرتبه آن را بازگردانم نشد و ترسیده بودم و به هیچ کسی چیزی نگفتم که گذاشتم دیروقت شد تقریبا ساعت ۳/۵ شب بود آن مرحوم را داخل پتو گذاشته و روی الاغی گذاشته تا به خانه خودشان بردم آنجا پایین گرفتمش(انداختم) و به صورتی که دیدید گذاشتم. از وی سؤال شده: الاغ را از کجا آوردید؟ پاسخ داده: الاغ از همسایه که همیشه درب منزل آن را می بندد آن را باز کردم و به خانه آوردم و آن را که داخل پتو بود برداشتم و روی الاغ گذاشته و به خانه خودشان بردم و لوله و وسایل که آنجا داخل خانه مواد مصرف می نمودم بردم آنجا ریختم. (صفحه ۱۸۶ ، ۱۸۷). جهت صحت اظهارات متهم از ن. تحقیق شده، وی ابتدا منکر فروش هروئین به متوفی و متهم شده(صفحه ۱۳۱) و در مرجع قضایی اظهار نموده: شب قبل از تاسوعا، م. با م.ن. با موتور آمدند درب خانه ما که م. مواد از من خواست گفت مهمان از کرمان دارم من گفتم م. من یک بسته دوهزارتومانی دارم که اصرار کرد من یک عدد هزارتومانی به م. دادم پولی هم از آن ها نگرفتم که بعد از تاسوعا به من مراجعه کردند، من به م. موادی ندادم روز جمعه که با م. از پیش من رفتند دیگر آن ها را ندیدم. از آقای غ. تحقیق شده وی اظهار نموده: من روز قبل از تاسوعا رفتم منزل م. نه! فکر کنم بعدازظهر تاسوعا بود! رفتم آنجا که پسرخاله م. که فکر کنم اسم او م.ج. باشد و مادرش در خانه بودند و م.ن. نیز آنجا بود و رفتم داخل اتاق، در ضمن م. و م.ج. داخل اتاق دیگری بودند و م.ن. و س.(مادر م.) داخل اتاق دیگری بودند که من رفتم سوخته بگیرم که م.ج. و م. داشتند مواد می کشیدند و من رفتم داخل تکیه که شب داخل تکیه داشتند شام می دادند که م.ن. نیز آمد بغل تکیه، من گفتم بیا برویم شام بخوریم که گفت من اگر چی بشود(عضو ممیز: ظاهرا منظورش این است که اگر جور بشود) می خواهم بروم کرمان و بعد من دیدم که آن ها رفتند و نیستند. بعد من از تکیه می آمدم بیرون دیدم س. مادر م. آمده سر کوچه ایستاده بود، گفت م.ن. حالش بد شده است بیا برویم کمک کنیم که من گفتم من مریض هستم و نمی توانم، که رفتم داخل خانه و حتی م.ن. را نشناختم و دیدم که م. دارد مشت می زند به گردنش و من نتوانستم نگاه کنم و رفتم بیرون و دیگر خبر ندارم که چه شده و بعد از آن نیز رفتم کرمان برای دکتر که چند روزی آنجا بودم وقتی آمدم گفتند که م.ن. مرده است (صفحه ۱۹۲ و ۱۹۳). وی در مرجع انتظامی اضافه کرده: یک شب یا دو شب بعد از ماجرا م. مرا در تکیه در ساعات ۱۰ الی ۱۱ شب دید و گفت که: بنده خدا م.ن. خوب شد و رفت و تا این که من(خوانا نیست) رفتم کرمان دکتر و بعد از چند روز برگشتم گفتند که م.ن. داخل منزل خودشان فوت نموده است(صفحه ۱۹۵). در خصوص موضوع از مادر م. به نام خانم س. تحقیق شده، وی اظهار نموده: اصلا روحم از این کار خبر ندارد من م.ن. را از چهار سال پیش ندیده ام، مرجع قضایی اظهارات غ. را به وی تفهیم نموده، وی اظهار داشته: به حرف آدم های معتاد اعتباری نیست. جانشین بازپرس اظهارات متهم را به وی تفهیم و پرسیده: فرزندت به نام م. اظهار داشته که م.ن. در منزل شما فوت کرده، در این خصوص چه می گویید؟ اظهار داشته: پسرم نیز دروغ می گوید او نیز معتاد است. م.ج. نیز اظهار نموده: ابتدا من از چیزی خبر ندارم. م. و غ. می گویند من اصلا رابطه ای با این خانواده نداشته ام و در ادامه بیان می دارد: حقیقتش این است که من به خاطر این که پدرم فرهنگی است و برادر کوچکم مواد مصرف می کرد و خانواده روی من یک حساب دیگر می کنند، من به خاطر همین از ابتدا چیزی نگفتم و واقعیت این است که یک روز قبل از تاسوعا من رفتم خانه خاله ام و با م. مواد کشیدیم و من چند دود بیشتر نگرفتم بعد مادر م.(خاله ام) آمد گفت م.! رفیقت م. از کرمان آمده که م. گفت بگو برود که بعد من چند دقیقه بعد بلند شدم بروم که غ. و م. هنوز داخل اتاق بودند که س. و م.ن. داخل اتاق دیگر نشسته بودند که من گفتم خاله خداحافظ و بعد رفتم داخل تکیه و بعد از آن نیز دیگر خبری ندارم که چه اتفاقی افتاد. چند روز بعد که ج. برادر م.ن. دنبال برادرش می گشت که بعد هم نانوایی جسد را دیده بود و بعد من آنجا م. را دوباره دیدم. (صفحه ۲۰۲ - ۲۰۵). سپس بین غ. و س. به نوعی در تاریخ ۱۳۸۸/۰۴/۰۸ مواجهه حضوری به عمل آمده که غ. اظهار نموده: حدود ساعت ۱۱ شب بود س. آمد دست مرا کشید و به داخل خانه برد که کمک کنم که س. اظهار نموده: دروغ می گوید، دروغ می گوید، دروغ می گوید، من نه بودم و نه خبر دارم. و متهم نیز در همان جلسه اظهار نموده: بعدازظهر جمعه بود که این اتفاق افتاد و من به غ. گفتم بیا کمک بده که گفت من کمک نمی دهم ... به من ربطی ندارد و رفت. (صفحه ۱۲۵). الف. با تقدیم وکالت نامه از متهم قبول وکالت نموده است(صفحه ۲۹۳). متهم در تاریخ ۱۳۸۸/۱۲/۲۴ به شرح صفحه ۳۴۹ پرونده ضمن بیان مطالب قبلی اظهار می دارد: وی کبود و بادکرده و تنفس وی(متوفی) قطع شده بود که من مشغول نجات دادن وی شده ام، اول دهانش بسته شده بود که با فشار دهان وی را باز کردم دندان هایش بیرون آمد و آن ها را در کاپشن وی گذاشتم و شروع به تنفس دادن وی و شوک بر وی وارد آوردن(کردم) که هیچ کدام آن ها فایده ای نداشت در همین حال که صدای درب خانه شد(آمد) من به بیرون از اتاق رفتم و مادرم را دیدم که گفتم برو کمک بیاور، به پشت سر خود نگاه کرد که غ. را دیدم که از غ. تقاضای کمک کردم وی را به بیمارستان برسانیم که غ. کمک نکرد چون م. دیگر مرده بود فرار کرد(غ. فرار کرد) و من ماندم. من بنابراین م.ن. را برداشته، کشیدم به پشت پرده اتاق، در آنجا پنهان کردم و به درب خانه رفتم که بعد از حدود ۱۵ یا ۲۰ دقیقه بود که مادرم مراجعه کرد گفتم: چه کردی؟ گفت: من رفتم آن ها گفتند ما چنین کسی نداریم که من اظهار داشتم که مادر نمی خواهد بروی ایشان(مرحوم) خوب شده و همراه غ. رفت(عضو ممیز: در بخشی از اوراق پرونده ملاحظه می گردد که متهم اظهار نموده: مادرش را به منزل داماد متوفی اعزام کرده تا به آن ها اطلاع دهد جهت کمک به متوفی بیایند و وی به جهت تشابه اسمی به منزل فرد دیگری رفته و بی نتیجه برگشته است. خانم س. مادر متهم به شرح برگ ۳۹۲ پرونده اظهار داشته: م. گفت برو خانه دامادشان که بیایند، من رفتم به درب خانه م.ع.، هر چه در زدم کسی درب را باز نکرد وقتی برگشتم دیدم م. هنوز جلوی درب منزل ایستاده که به م. گفتم چی شد گفت حالش خوب شده رفته که من گفتم حالم خراب است قرص بده به من که من یک قرص گرفتم از م. و خوردم و خوابیدم و دیگر خبر ندارم ...) خانم س.(مادر متهم) به شرح برگ ۳۵۶ پرونده در اظهارات بعدی خود بیان می دارد: قبل از تاسوعا یا عاشورا بود که نزدیک غروب بود ولی هوا تاریک نبود که م.ن. در زد که من توی درگاه اتاق بودم که گفتم کیه؟ گفت آشنا که گفتم بیا تو، آمد کنار من و چایی خورد و گفت که م. کجاست؟ من گفتم توی اتاق بود که رفتم داخل اتاق م. و بعد یادم نیست که اول من رفتم یا آن ها، بعد که من رفتم تکیه، می خواستند شام بخورند من آمدم خانه دیدم م. آمد جلوی من و گفت که م.ن. حالش به هم خورده برو به کسی بگو بیاید کمک که من رفتم دنبال غ. که او داخل کوچه داشت می آمد که به وی گفتم که م. گفته بیا م.ن. بی هوش شده ببریمش دکتر . در بازسازی صحنه جرم که توسط جانشین بازپرس به عمل آمده و م.ج.، غ. و خانم س. نیز در محل حضور داشته و متهم نیز به همراه مأمورین اعزام گردیده است. آقای غ. اظهار نموده: از همین جلوی خانه س. رد می شدم که دیدم س. مرا صدا زد و گفت بیا داخل وقتی رفتم جلوی اتاق م. که همین اتاق است دیدم که م.ن. داخل اتاق افتاده و دراز کشیده و م. نیز کنارش داشت مشت توی گوش وی می زد، من کاری نکردم و گفتم من دست و پایم دارد می لرزد و نمی توانم کمک کنم، در این لحظه متهم (م.) اظهار نموده: من به مادرم گفتم برود درب خانه دامادشان(منظور داماد مرحوم م.ن.) که مادرم رفت و غ. نیز رفت که پارچ را آب کند که رفت و دیگر برنگشت ... یقه پیراهن وی(متوفی) را باز کردم و با مشت به گردن وی زدم ... حدود یک ساعت به گردن وی می زدم دیدم که صدای درب آمد، او را پشت پرده بردم ... سریع رفتم بیرون درب را قفل کردم و مادرم نفس نفس زنان آمد و گفت چی شد که گفتم هیچی .... به روح پدرش به هوش آمد رفت ... بعد مادرم کمی سروصدا داد(کرد) و گفت که می خواهی مرا دق بدهی و مرا می کشی و بعد از این که کمی نق و نق کرد و بعد رفت داخل اتاقش یک حب تریاک کشید و خوابید و قبل از خواب گفت یک مسکن به من بده که من گفتم(نگران بودم) اگر ببیند م.م. مرده او نیز می میرد و من یک قرص خواب آور به وی دادم و خورد و خوابید و یک نیم ساعتی نشد رفتم زدم پشت در(درب اتاق مادرم را زدم) و گفتم ننو! ننو! دیدم جواب نمی دهد .... حدود ساعت ۳ الی ۴ بعد از نیمه شب بود که آمدم بیرون دیدم یک الاغ جلو درب دارد می چرد، معلوم نبود از کجا آمده بود و ول(رها) بود؛ من یک نخ بستم به گردن الاغ و بردمش داخل خانه و با الاغ جسد را بردم در منزل خودشان گذاشتم. (صفحه ۴۰۷ - ۴۱۳). متهم در آخرین دفاع نیز ضمن تکرار مطالب قبل اظهار نموده: در مورد قتل عمد م.ن. خدا می داند ما از بچگی با هم بزرگ شدیم و فقط باهم دوست بودیم و این که م.ن. مرد به خدا من هیچ گناهی ندارم فقط قصد من به هوش آوردن آن بود و بس – حالا هر چه مردم یا پزشکی قانونی می گوید کاری نیست ولی ازنظر خدا به همان خداوندی خدا من هیچ گناهی ندارم (صفحه ۴۲۴). پزشکی قانونی در پاسخ استعلام بازپرس مبنی بر این که جسد مرحوم که تاریخ فوت آن ۴۸ ساعت قبل از معاینه جسد بوده با در نظر گرفتن شرایط جوی و آب و هوایی و زمان کشف که زمستان بود، آیا تاریخ فوت اعلامی با در نظر گرفتن شرایط جوی و آب و هوایی اعلام شده یا خیر؟ و این که متهم اظهار نموده: به قصد به هوش آوردن متوفی سیلی به گردن وی زده آیا شکسته شدن استخوان حنجره که در گواهی پزشکی قانونی آمده می تواند ناشی از این ضربات باشد یا خیر؟ اعلام نموده: با توجه به این که شرایط جوی زمان کشف جسد به تشریح به این مرکز اعلام نگردیده است و هم چنین پزشکی قانونی در صحنه فوت حضور نداشته، لذا زمان مرگ به شکل تقریبی و با بازه زمانی دو روز حدودا بین دو الی چهار روز قبل از معاینه بوده است. ضمنا در خصوص شکستگی استخوان های حنجره به استحضار می رساند که شکستگی مذکور در اثر اصابت یا فشار جسم سخت حادث گردیده که نحوه وقوع نیاز به تحقیقات قضایی دارد لازم به ذکر است که در خصوص ضربه اعلام شده از طرف جنابعالی(سیلی به گردن) متغیرهایی زیادی چون نیروی دست و محل اصابت ضربه می توانند در عوارض ایجادشده دخیل باشند (صفحه ۳۶۴ ، ۳۶۶). دادسرا با صدور قرار مجرمیت و کیفرخواست پرونده را به دادگاه ارسال نموده است. دادگاه در تاریخ ۱۳۹۱/۰۴/۲۸ با حضور مادر و برادر مقتول(به عنوان قیم صغیر مقتول)، متهم و وکیل مدافع وی و نماینده دادستان تشکیل جلسه داده، نماینده دادستان درخواست تصمیم قانونی نموده و اولیای دم تقاضای قصاص متهم را نموده اند. متهم همان مطالب خود را تکرار نموده و اظهار نموده: ما از بچگی باهم رفت وآمد داشتیم، مواد مصرف کرد و آنجا سنکوب کرد و تلاش کردم که به زندگی برگردد اما برنگشت و چون من ترسیدم کسی را در جریان نگذاشتم آخر شب جسد را با الاغی بردم داخل خرابه که خانه قبلی خودشان بود انداختم، غیر از من و مقتول کسی دیگر آنجا نبود. غ. وقتی آمد مقتول دیگر نفسی نداشت. دادگاه پرسید که عکس های مقتول نشان می دهد که کفش هایش پایش بوده که با حرف شما تطبیق نمی نماید در این خصوص چه می گویید؟ جواب داده: خودم کفش هایش را پایش کردم که موضوع طبیعی جلوه نمایند و بگویند که خودش آمده اینجا و کسی در(ناخواناست احتمالا قتل) وی نقش نداشته است. سؤال- وقتی اتفاق ناگهانی می افتد معمولا قدرت این کار از آدم سلب می شود، شما چگونه موضوع را طراحی کردید که هم کفش مقتول را پایش نمایید و هم جسد را منتقل نمایید؟ جواب: من همان ساعت او را نبردم، فقط می دانم آخر شب بود که این اتفاق افتاد، من هیچ انگیزه ای برای قتل مرحوم م.ن. نداشتم و قتل ایشان را قبول ندارم. وکیل مدافع متهم در راستای اظهارات متهم از وی دفاع کرده است. دادگاه دستور تجدید وقت رسیدگی داده تا از مطلعین نیز تحقیق نماید و جلسه بعدی دادگاه در مورخه ۱۳۹۱/۱۱/۰۱ با حضور اولیای دم و متهم و وکیل وی و نماینده دادستان تشکیل و اصحاب دعوا همان مطالب قبلی خود را تکرار نموده و وکیل متهم در دفاع از وی اظهار نموده، موکل همواره منکر اتهام انتسابی است و نحوه وقوع حادثه را به تفصیل توضیح داده و آقای غ. نیز شهادت داده که پس از سنکوب نمودن متوفی، موکل به قصد زنده کردن و احیاء وی ضرباتی به ناحیه گردن و صورت متوفی زده است. حتی موکل از وی درخواست کمک نموده که متوفی را به مرکز درمانی ببرند و نام­برده همکاری و مساعدتی ننموده است، در بزه ارتکاب قتل ابتدا بایستی انگیزه و قصد مجرمانه ای وجود داشته باشد حال آن که هیچ انگیزه ای موکل جهت ارتکاب قتل نداشته است و شکستگی استخوان یا غضروف در ناحیه گردن متوفی ممکن است در اثر فرود آوردن متوفی از روی الاغ به زمین یا چیز دیگری اتفاق افتاده باشد و صرف شکستگی استخوان گردن به منزله ارتکاب قتل عمد موکل نیست. در جلسه بعدی که در مورخه ۱۳۹۱/۰۳/۰۱ تشکیل شده که مادر مقتول تقاضای قصاص نفس متهم و قیم صغیر درخواست غبطه صغیر را تا کبر سن و ترجیحا درخواست مطالبه دیه نموده است و متهم همان اظهارات قبلی خود را تکرار کرده است و اظهار نموده: متوفی هروئین مصرف کرد و یک دفعه کبود شد که نه نبض داشت و نه تنفس، من شروع کردم به رگ های گردن وی ضربه زدم، فقط با سیلی ضربه زدم، روی رگ های گردن تا باز شود و حتی تنفس مصنوعی انجام دادم. دادگاه مجددا در سوم شهریور ۱۳۹۲ با حضور نماینده دادستان، اولیای دم متوفی و متهم و وکیل مدافع وی و احدی از مطلعین تحقیق به عمل آمده؛ مطلع حاضر به نام م. اظهار نموده که: ج. برادر متوفی به من زنگ زد و گفت شنیده ام برادرم همراه م. بوده برو خانه ایشان ببین خبری از او پیدا می کنی من رفتم خانه ایشان خبری نگرفتم با ج. من رفتم ... دیدم مردم آنجا جمع شده اند و گفتند یکی توی خانه تان مرده است. ج. رفت جسد را نگاه کرد دید برادرش است اطلاع دیگری ندارم. اولیای دم اعلام نموده: انگیزه خاصی را برای این که چرا باید این آقا مرحوم را بکشد تا حالا پیدا نکرده ایم و تقاضای قصاص نموده و قیم صغیر اعلام کرده است از مطالبه دیه صرف نظر می کنم و تقاضای قصاص از طرف صغیر دارم. متهم همان اظهارات قبلی را مختصرا تکرار و وکیل وی با تقدیم لایحه ای از او دفاع کرده است و اعلام کرده است نظریه پزشکی قانونی دارای ابهام است. دادگاه با پذیرش ایراد وکیل متهم مجددا از پزشکی قانونی درخواست نظریه کمیسیون پزشکی را نموده که در این نظریه آمده است: با توجه به مدارک و مستندات موجود در پرونده به شرح زیر اظهارنظر می گردد: اول آن که: فشار واردکردن به نواحی گردن، حلق و حنجره با دست انسان از مصادیق ورود فشار با جسم سخت محسوب می گردد. دوم آن که: شکستگی استخوان غضروف میان حلق و حنجره و شاخه های فوقانی استخوان هیوئید نشان دهنده شدت ضربه وارده شده است. از آنجایی که در شرح معاینه جسد و در معاینه ظاهری گردن کبودی وسیع سمت راست و چپ قسمت فوقانی گردن و کبودی منقوط در طرفین قاعده گردن ذکر شده است، لذا در معاینه ظاهری و گزارش معاینه جسد نکته ای مورد غفلت قرار نگرفته است. از لحاظ پزشکی این امکان وجود دارد که عامل خارجی ورود فشار بدون بر جای گذاشتن اثرات و نشانه های بیرونی باشد(با احتمال کم) هرچند که در مورد متوفی م.ن. صدق نمی کند و آثار ظاهری فشار بر حلق و حنجره در معاینه جسد مشهود بوده است. ضربه بر طرفین گردن باعث شکستگی غضروف میانی حلق و حنجره و شاخه های فوقانی استخوان هیوئید نمی گردد و شکستگی های مذکور بیانگر ضربه و فشار مستقیم به حلق و حنجره است. سوم آن که: با توجه به عدم مشاهده و عدم وجود علائمی مانند خراشیدگی، ساییدگی و یا کبودی در نواحی سر و صورت و اندام ها و وجود کبودی های متعدد وسیع در گردن و خون مردگی زیر پوست گردن و شکستگی غضروف میانی حلق و حنجره و شاخه های فوقانی استخوان هیوئید امکان ایجاد صدمات مذکور به دنبال سقوط از ارتفاع(مانند افتادن از روی الاغ) و هم چنین حرکت راه رفتن الاغ منتفی است. چهارم آن که: با توجه به شدت صدمات وارده و محل ضربات(حلق و حنجره) اتفاق و طبیعی بودن رفتار منتفی است و بیشتر به رفتار و اعمال جنایی شباهت دارد. پنجم آن که: عملیات جهت احیاء بیمار در زمان سنکوب باعث شکستگی غضروف های حلق و حنجره و استخوان هیوئید نمی شود (صفحه۶۰۳). دادگاه مجددا در تاریخ ۱۳۹۳/۰۲/۰۸ با حضور نماینده دادستان، اولیای دم متوفی، متهم و وکیل وی تشکیل جلسه داده است. نماینده دادستان تقاضای مجازات متهم را نموده و اولیای دم اظهار داشته اند که نظریه کمیسیون پزشکی را قبول داریم، موضوع جنایت بوده است ولی در خصوص انگیزه چیزی به ذهنمان نمی رسد و حرف دیگری نداریم. وکیل متهم با تقدیم لایحه ای از وی دفاع نموده و متهم در آخرین دفاع نیز از خود دفاع کرده است. دادگاه با اعلام ختم رسیدگی ضمن بیان مقدمه از نحوه وقوع حادثه و اظهارات متهم با توجه به شکایت اولیای دم مقتول و مطالبه قصاص نفس از ناحیه آنان و توجها به فتوای مقام معظم رهبری که ولی قانونی، قیم نیز می تواند از طرف مولی علیه تقاضای قصاص و حتی عفو معوض یا بلاعوض بنماید و نظر به اظهارات و دفاعیات بی وجه متهم و نظر به عدم انطباق دفاعیات وی و وکیل ایشان با جهات مسلم و خصوصا با نظریه های علمی و پزشکی مجرمیت متهم را به ارتکاب قتل عمد مرحوم م.ن. با ایراد فشار به ناحیه گردن و با دو دست که عمدا و به قصد حصول نتیجه بوده از طریق حصول علم طبیعی و وجدانی محرز و ثابت دانسته و به استناد ماده ۲۰۵، بند الف ماده ۲۰۶، بند ۴ ماده ۲۳۱ و مواد ۲۲۶ و ۲۱۸ از قانون مجازات اسلامی ۱۳۷۰ و رعایت مواد ۱۶۰ و ۲۱۱ و بند ب ماده ۱۱ از قانون مجازات اسلامی ۱۳۹۲ مشارالیه را به تحمل قصاص نفس(قید تحمل صحیح نیست) با حلق آویز شدن بر چوبه دار و در محل زندان شهرستان مجری حکم محکوم نموده و تصریح کرده است اولیای دم می توانند با اذن ولی امر و پس از تضمین سهم صغیر از دیه شرعی نسبت به اجرای حکم اقدام نمایند. این رأی پس از ابلاغ، توسط وکیل متهم طی لایحه ای که مفاد آن همان دفاعیات قبلی است و هنگام شور بررسی می گردد مورد اعتراض واقع گردیده است. پرونده به دفتر دیوان عالی کشور ارسال و به این شعبه ارجاع شده است.

رأی شعبه دیوان عالی کشور

نظر به این که متهم مکررا اظهار نموده که به منظور احیاء متوفی اقدام به وارد نمودن ضربات متعدد به گردن وی نموده و برای اثبات اظهاراتش متمسک به گواهانی گردیده که آنان(خصوصا س. و غ.) نیز به نوعی اظهارات وی را تأیید نموده اند و پزشکی قانونی نیز علت فوت متوفی را فشار بر عناصر حیات حلق و حنجره متوفی تعیین نموده که با اظهارات متهم نیز منطبق است، بنابراین عمل متهم برفرض ثبوت، با بند ب ماده ۲۰۶ قانون مجازات اسلامی ۱۳۷۰ انطباق داشته نه بند الف ماده مرقوم که مورد استناد دادگاه قرارگرفته است و از طرفی با تصویب قانون مجازات اسلامی مصوب اول اردیبهشت ۱۳۹۲ دادگاه مکلف به رعایت این قانون بوده که در بند ب ماده ۲۹۰ قانون اخیرالبیان تصریح گردیده: ... ولی آگاه و متوجه بوده که آن کار نوعا موجب آن جنایت یا نظیر آن می شود و در تبصره ۱ ماده مرقوم آمده است عدم آگاهی و توجه مرتکب باید در دادگاه به اثبات برسد که این امر محقق نگردیده است، لذا صرف نظر از این که دادگاه به علم طبیعی خود استناد نموده درحالی که می بایست به علم نوعی برسد باکیفیت موجود رأی دادگاه قابلیت ابرام نداشته و از این حیث مستندا به بند ۴ قسمت ب ماده ۲۶۵ قانون آئین دادرسی دادگاه های عمومی و انقلاب در امور کیفری ضمن وارد دانستن تجدیدنظرخواهی دادنامه تجدیدنظر خواسته را نقض و رسیدگی مجدد را به شعبه هم عرض دادگاه صادرکننده رأی ارجاع می نماید.

شعبه ۳۲ دیوان عالی کشور - رئیس و عضو معاون

رضا فرج اللهی - علی علیا