پیوند میان حق و اخلاق در فلسفه کانت: آموزه ناوابستگی
پیوند میان حق و اخلاق در فلسفه کانت: آموزه ناوابستگی نام مقاله ای از پرهام مهر آرا بوده که در شماره دوم دوره سیزدهم (تابستان 1400) مجله علمی مطالعات حقوقی منتشر شده است.
چکیده
کانت با محوریت دادن به آزادی در تعریف «حقِ سخت» و کنار گذاشتن مفهوم سنتی «سعادت» از حقوق، نقش پررنگی در پیدایش مفهوم مدرن حق ایفا کرده است. درعین حال، باور او به پیشینی بودن بنیان حق (در تمایز با پوزیتیویسم) فهم موضع او را درباره پیوند میان حق و اخلاق دشوار کرده است. اگر الزام (اخلاقی) را محور متافیزیک اخلاق او بدانیم، هواداران آموزه وابستگی به حضور این مفهوم در تعریف حق و هواداران آموزه ناوابستگی به غیبت آن باور دارند. در میان گروه دوم سه اندیشمند بسیار نامدارند: ابینگهوس، آلن وود و مارکوس ویلاشک. ابینگهوس، با بینیاز دانستن نظریه حق کانت از آزادی درونی، آن را از فلسفه فرارونده مستقل میداند. آلن وود الزام اخلاقی را تنها به منظر اتیکی حقوق و نه حقِ سخت، نسبت میدهد. ویلاشک نیز با طرح مفهوم «متناقضنمای امرهای قضائی»، همچنین تحلیل دقیق مفهوم کانتیِ ضرورت، الگوی دینامیک حق، اثبات ممکن نبودن استنتاج اعمال اجبار از امرِ مطلقِ مبانیِ متافیزیکِ اخلاق و ناممکن بودن ایجاد تعارض میان اراده و گزینش در فلسفه حق کانت پیچیدهترین دفاع از موضع ناوابستگی را مطرح کرده است. اینک این پرسش مطرح میشود که پیروان این آموزه تا چه اندازه در طرح نظریهی خود کامیاب بودهاند؟ این مقاله میکوشد در ضمن شرح تلاش آنان، بهویژه ویلاشک، در تفسیر ابهامها و ناسازگاریهای متنی متافیزیک اخلاق، کاستیهای این آموزه را نشان دهد.
کلید واژه ها
- اصل جهانشمول حق
- امر مطلق
- حقِ سخت
- کانت
- متناقض نمای امرهای قضائی
- نظریه ناوابستگی