وکالت بلاعزل: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
'''وکالت بلاعزل''' [[وکالت|وکالتی]] است که هیچ یک از طرفین [[عقد]] وکالت [[حق]] [[فسخ]] عقد را ندارند. این وکالت به صور مختلفی قابل تحقق است برای مثال انعقاد وکالت ضمن [[عقد لازم]] یا [[سلب حق]] فسخ ضمن عقد خارج لازم.<ref>{{یادکرد کتاب۲||عنوان=فرهنگ نامه حقوقی شکیبا|ترجمه=|جلد=|سال=1393|ناشر=بروج|مکان=|شابک=|پیوند=|شماره فیش در پژوهشکده حقوق و قانون ایران=6668200|صفحه=|نام۱=مرتضی|نام خانوادگی۱=شکیبازیده|چاپ=1}}</ref><ref>[[ماده 679 قانون مدنی]]</ref><ref>{{یادکرد کتاب۲||عنوان=دانشنامه حقوقی (حقوق مدنی) (جلد چهارم)|ترجمه=|جلد=|سال=1395|ناشر=مجد|مکان=|شابک=|پیوند=|شماره فیش در پژوهشکده حقوق و قانون ایران=6668204|صفحه=|نام۱=فهیمه|نام خانوادگی۱=ملک زاده|چاپ=1}}</ref> | [[دفاتر اسناد رسمی]] در متن [[وکالتنامه ]]<nowiki/>هایی که در [[عرف]] «'''وکالت بلاعزل'''» خوانده می شود، عبارتی با این مضمون درج میکنند: {{سبز|«حق عزل وکیل ضمن عقد خارج لازمی از موکل سلب و اسقاط گردید»}} عقد لازم مذکور در این عبارت عقدی است علیحده و مستقل از وکالت. منطقاً اعتبار شرط عدم عزل وکیل به اعتبار این عقد وابسته است.<ref name=":0">{{Cite journal|title=وکالت بلاعزل؛ دربارۀ بطلان و اعتبار شرط «سلب حق عزل وکیل»|url=https://analysis.illrc.ac.ir/article_701504.html|journal=دو فصلنامه نقد و تحلیل آراء قضایی|date=1401|issn=2821-1790|pages=100–124|volume=1|issue=2|doi=10.22034/analysis.2023.701504|language=fa|first=سعید|last=باقری}}</ref> به عبارت دیگر '''وکالت بلاعزل''' [[وکالت|وکالتی]] است که هیچ یک از طرفین [[عقد]] وکالت [[حق]] [[فسخ]] عقد را ندارند. این وکالت به صور مختلفی قابل تحقق است برای مثال انعقاد وکالت ضمن [[عقد لازم]] یا [[سلب حق]] فسخ ضمن عقد خارج لازم.<ref>{{یادکرد کتاب۲||عنوان=فرهنگ نامه حقوقی شکیبا|ترجمه=|جلد=|سال=1393|ناشر=بروج|مکان=|شابک=|پیوند=|شماره فیش در پژوهشکده حقوق و قانون ایران=6668200|صفحه=|نام۱=مرتضی|نام خانوادگی۱=شکیبازیده|چاپ=1}}</ref><ref>[[ماده 679 قانون مدنی]]</ref><ref>{{یادکرد کتاب۲||عنوان=دانشنامه حقوقی (حقوق مدنی) (جلد چهارم)|ترجمه=|جلد=|سال=1395|ناشر=مجد|مکان=|شابک=|پیوند=|شماره فیش در پژوهشکده حقوق و قانون ایران=6668204|صفحه=|نام۱=فهیمه|نام خانوادگی۱=ملک زاده|چاپ=1}}</ref> | ||
== پیشینه == | |||
پیدایش نهاد '''وکالت بلاعزل''' در تاریخ حقوق ایران را میتوان به غلبۀ تشریفات در حقوق سنّتی مربوط دانست. حقوق سنتی نمیتوانست اعتبار [[عمل حقوقی|اعمال]] و [[واقعه حقوقی|وقایع حقوقی]] را تنها به ارادۀ افراد نسبت دهد. تغییر وضعیت حقوقی میبایست با تشریفات، الفاظ، آداب و در قالبهای خاصّ صورت گیرد. ارادۀ فرد به تنهایی کم اهمیّ تتر و کم تأثیر تر از آن بود که بتواند از عهدۀ این کار برآید. در چنین فضایی، هر رابطۀ حقوقی می باید تحت عنوان و در قالبی از پیش تعیین شده ([[عقود معین|عقود]] و [[ایقاعات معین|ایقاعات معیّن]]) صورت گیرد. امّا طبعاً قالب های از پیش تعیین شده برای ایجاد همۀ وضعیت ها و روابط حقوقی مورد نیاز جامعه کفایت نمیکرد. از همینرو، حقوق سنّتی با همه محافظه کاری خود، گاهی تسلیم واقعیّت می شد و ناچار به تمهید راه حل و تعدیل مشکل تن میداد. [[عقد صلح]] به عنوان قالبی سیال و انعطافپذیر برای عبور از برخی محدودیت های عقود معیّن تا حدّی این نقش را ایفا میکرد. امّا عقد صلح برای واگذاری چیزی به کار می آمد که متصالح از صلاحیت و اهلیت تمتع آن برخوردار بود. برای نمونه مرد نمی توانست حقّ [[طلاق]] را به زن صلح کند چون زن نمیتوانست صاحب حق طلاق باشد. اگرچه مطالبۀ حق طلاق از سوی زنان این یک خواست عمومی نبود ولی به هر حال به قدری بود که فقها مجبور شوند چارهای برای این مسأله بیابند. چاره اعطای وکالت طلاق به زوجه بود. ولی از آنجا که زوج هر زمان میتوانست این وکالت را [[فسخ]] کند، لازم بود به طریقی حق عزل وکیل از زوج سلب شود تا مقصود زوجه حاصل آید و برقرار بماند. بنابراین فقهای شیعه که با تفویض طلاق به زوجه مخالف بودند، '''وکالت بلاعزل''' زوجه در طلاق را پذیرفتند و با مفاهیمی مانند نیابت و اذن و التزام استدلال کردند که در وکالت بلاعزل هم حق طلاق همچنان به دست زوج است. بدین ترتیب نهاد وکالت بلاعزل قادر به ایجاد روابطی نیمه رسمی بود که در قالب هیچ عقد معیّنی جای نمی گرفت ولی ابزارها و امکانات عقود معیّن را برای ایجاد روابط حقوقی دلخواه به کار میبرد.<ref name=":0" /> | |||
== اقسام وکالت بلاعزل == | |||
=== سلب حق عزل وکیل ضمن عقد خارج لازم === | |||
کسانی که علاقه بیشتری به حفظ سنّتهای حقوقی دارند، پیرو اقوال مشهور فقها، تنها در صورتی شرط را از حیث تولد و تشکیل صحیح می دانند که ضمن یکی از عقود معیّن درج شده باشد. علاوه بر این، آنان لزوم و جواز شرط را تابع لزوم و جواز عقد متضمِن آن میدانند. پس «سلب حق عزل وکیل» نه تنها نمیتواند خارج از قالب عقود معین و به صورت شرط ابتدایی انجام گیرد، بلکه باید ضمن یک عقد معیّن لازم شرط شود. زیرا اگر ضمن یک عقد جایز (مانند وکالت) شرط شود، آنگاه این شرط نیز به تبع عقد جایز خواهد بود و موکل هر زمان میتواند از آن عدول کند و فایدهای از آن حاصل نمیشود. | |||
مطابق این نظر، اگر [[موکل]] ثابت کند شرط «سلب حق عزل وکیل» ضمن یک [[عقد لازم]] نبوده است از قید آن رها خواهد شد. یعنی، یک راه برای رهایی از شرط به چالش کشیدن لزوم عقدِ متضمِن شرط است، مثل اینکه معلوم شود شرط ضمن خود عقد وکالت بوده است. راه دیگر این است که ثابت شود اساساَ عقد لازم موردنظر وجود نداشته و موهوم یا صوری بوده است. از آنجا که تقریباً در همۀ وکالتنامههای رسمی عقد لازم مذکور در سند موهوم و غیرواقعی است، موکل میتواند با برکشیدن این موضوع، اعتبار شرط «سلب حق عزل وکیل» را زیر سوال ببرد و وکیل را عزل کند. | |||
آنچه ذکر شد اگر چه ظاهراً با آراء فقهی و برخی مواد قانون مدنی سازگار میکند امّا تلاش حقوقدان باید معطوف به آن باشد که از مبانی حقوقی راهی برای اخذ نتایج بهتر پیدا کند و در عین وفاداری به قانون، پاسخی معقول و منصفانه و متناسب با نیازها و خواست جامعه برای مسأله بیابد. اگر نه، حق وکیل (اعم از حقّ حاصل از وکالتنامه و حقوق حاصل از معامله پایه) نادیده گرفته میشود و در معرض تضییع خواهد بود. همچنین است حقوق اشخاص ثالث، زیرا ممکن است وکیل در اجرای وکالت معاملات و توافقاتی با اشخاص ثالث کرده باشد. <ref name=":0" /> | |||
=== سلب حق عزل وکیل ضمن وکالت === | |||
نظر دوم در مورد چگونگی سلب حق عزل وکیل این است که لزوم و جواز عقود مبنایی جز اراده و خواست طرفین ندارد. گویی جواز و لزوم، اگر مرتبط با مقتضای ذات عقد یا ملاحظات ویژه برخی عقود نباشد، یک قاعده تکمیلی است که در صورت سکوت طرفین اعمال میشود و منعی ندارد که طرفین بخواهند خلاف آن توافق کنند. بر این اساس، اگر طرفین عقد وکالت توافق کنند که موکل حق عزل وکیل را نداشته باشد، نفوذ ارادۀ آنها نیازمند هیچ قالب و تشریفات دیگری نیست و ضرورتی ندارد این توافق در ضمن عقد لازمی صورت گیرد. زیرا آن عقد لازم نیز لزوم خود را از چیزی جز ارادۀ طرفین حاصل نمیکند. اعتقاد به کفایت ارادۀ طرفین برای سلب حق عزل وکیل با عمومات قانون مدنی و گرایشهای نوین حقوقی سازگار است. در گذشته گفته میشد دلیل پایبندی به عقود لازم حکم شارع است و دلیل جواز عقود جایز هم حکم شارع است، امّا اکنون گفته میشود همان ارادهای که عقد بیع را لازم میکند، عقد وکالت را هم میتواند لازم کند. اگر قانون مدنی در مادۀ 679 اعتبار شرط سلب حق عزل وکیل را به درج آن در ضمن عقد لازم منوط کرده است، با استفاده از عمومات همین قانون میتوان از کنار مادۀ 679 گذشت. حتی با تکیه بر تفسیر لفظی این ماده نیز میتوان مشکل را حل کرد. زیرا قانون مدنی بر خلاف ادبیات سنتی رایج در دفاتر اسناد، اصطلاح «عقد خارج لازم» را به کار نمیگیرد و جای این احتمال را باز میگذارد که عقد لازم مورد نظر خود وکالت باشد، اگر طرفین خواسته باشند وکالت بین آنان یک عقد لازم باشد. البته پیداست که تعابیر قانون مدنی در ماده 679 و مواد مشابه از سنّت فقهی اخذ شده و با دیدگاه سنّتی سازگاری بیشتری دارد ولی به هر روی چون برای اعتبار شرط عدم عزل وکیل، قرار گرفتن آن ضمن هر «عقد لازم»ـی کافی دانسته است و در مواد دیگر به نقش اساسی اراده در تشکیل عقود تصریح دارد، پس طرفین میتوانند توافق کنند که وکالت بین آنها (یا از طرف موکل) لازم باشد و موکل حق عزل وکیل را نداشته باشد. البته وقتی طرفین بر لزوم وکالت توافق کنند، موکل نمیتواند وکیل را عزل کند و دیگر نیازی به درج شرط «سلب حق عزل وکیل» نیست، ولی درج آن هم خللی به عقد وارد نمیکند. در جایی که در مورد جواز و لزوم وکالت سکوت برقرار شده، درج این شرط دلالت بر ارادۀ طرفین بر لزوم وکالت دارد. باری، با پذیرفتن نظر دوم، ابطال شرط «سلب حق عزل وکیل» تنها با ابطال اصل وکالت ممکن خواهد شد و به این ترتیب حقوق وکیل محفوظ خواهد بود. | |||
وقتی در متن وکالتنامه قید میشود «ضمن عقد خارج لازمی حق عزل وکیل از موکل سلب شد»، حال اگر ثابت شود که چنین عقدی در واقعیت وجود نداشته و موهوم و باطل بوده است، آیا ناگزیر شرط ضمن آن نیز اعتبار ندارد و نتیجتةً حق عزل وکیل برای موکل ثابت است؟ به عقیدۀ ما در این موارد نیز دادگاه نباید وارد تحقیق در مورد تحقق «عقد خارج لازم» شود. همه میدانند که در غالب موارد چنین عقدی واقع نشده است. امّا مسأله این نیست که طرفین عقد خارج لازمی منعقد کردهاند یا خیر، بلکه مسأله این است که آنان چه میخواهند و ارادهشان آنها تشکیل چه نوع رابطۀ حقوقی است. به تعبیر قانون مدنی، «الفاظ عقود محمول است بر معانی عرفیه». باید دید عرف عبارت «''ضمن عقد خارج لازم...''» را به چه معنی به کار میبرد و از آنچه مقصودی را دنبال میکند. پاسخ روشن است، وقتی چنین عبارتی به کار میرود، مقصود صرفاً ایجاد التزام است؛ اینکه وکالت از سوی موکل لازم باشد و او نتواند وکیل خود را عزل کند. این اراده برای آنکه معتبر باشد و در عالم حقوق واجد اثر شود و دادگاهها آن را اعتبار ببخشند به چیز دیگری نیاز ندارد. زیرا معنای کلمات همان است که گویندگان قصد میکنند. عبارتی مانند «ضمن عقد خارج لازم...» میراثی از حقوق سنّتی است که به دفاتر اسناد رسمی رسیده است. این الفاظ را همچون کلیشههایی در متن اسناد وارد میکنند بدون آنکه بسیاری از شهروندان چیزی از معنای لفظی و اصطلاحی و سابقۀ تاریخی آن بدانند یا به آن توجهی داشته باشند. این الفاظ تنها نشانه و امارهای برای کشف مقصود طرفین است نه عنصری سازنده در رابطۀ حقوقی آنان. اگر مقصود از وکالت بلاعزل ایجاد حق برای وکیل در ارتباط با یک معامله پایه باشد، آنگاه این عمل حقوقی را باید ذاتاً لازم شمرد حتّی بدون اینکه نیازی به تصریح بر سلب حق عزل وکیل شده باشد. به همین دلیل عبارات معمول در اسناد رسمی وکالت را باید تنها نشانهای از قصد طرفین بر ایجاد این رابطۀ حقوقی خاص تلقی کرد. | |||
هدف حقوق کمک به تنظیم امور و تسهیل معاملات و روابط حقوقی افراد در چارچوب نظم قانونی است و مفاهیم و قالبهای حقوقی نباید با تکلّفهای بیهوده تبدیل به محدودیتی بر ارادۀ شهروندان شود. بویژه جایی که ظرفیت قانونی برای رفع این محدودیتها وجود دارد و اصل حاکمیت اراده و آزادی قراردادها در [[ماده 10 قانون مدنی]] و [[ماده 191 قانون مدنی|ماده 191]] همان قانون پذیرفته شده است.<ref name=":0" /> | |||
== مواد مرتبط == | == مواد مرتبط == |
نسخهٔ ۲۹ مهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۷:۰۳
دفاتر اسناد رسمی در متن وکالتنامه هایی که در عرف «وکالت بلاعزل» خوانده می شود، عبارتی با این مضمون درج میکنند: «حق عزل وکیل ضمن عقد خارج لازمی از موکل سلب و اسقاط گردید» عقد لازم مذکور در این عبارت عقدی است علیحده و مستقل از وکالت. منطقاً اعتبار شرط عدم عزل وکیل به اعتبار این عقد وابسته است.[۱] به عبارت دیگر وکالت بلاعزل وکالتی است که هیچ یک از طرفین عقد وکالت حق فسخ عقد را ندارند. این وکالت به صور مختلفی قابل تحقق است برای مثال انعقاد وکالت ضمن عقد لازم یا سلب حق فسخ ضمن عقد خارج لازم.[۲][۳][۴]
پیشینه
پیدایش نهاد وکالت بلاعزل در تاریخ حقوق ایران را میتوان به غلبۀ تشریفات در حقوق سنّتی مربوط دانست. حقوق سنتی نمیتوانست اعتبار اعمال و وقایع حقوقی را تنها به ارادۀ افراد نسبت دهد. تغییر وضعیت حقوقی میبایست با تشریفات، الفاظ، آداب و در قالبهای خاصّ صورت گیرد. ارادۀ فرد به تنهایی کم اهمیّ تتر و کم تأثیر تر از آن بود که بتواند از عهدۀ این کار برآید. در چنین فضایی، هر رابطۀ حقوقی می باید تحت عنوان و در قالبی از پیش تعیین شده (عقود و ایقاعات معیّن) صورت گیرد. امّا طبعاً قالب های از پیش تعیین شده برای ایجاد همۀ وضعیت ها و روابط حقوقی مورد نیاز جامعه کفایت نمیکرد. از همینرو، حقوق سنّتی با همه محافظه کاری خود، گاهی تسلیم واقعیّت می شد و ناچار به تمهید راه حل و تعدیل مشکل تن میداد. عقد صلح به عنوان قالبی سیال و انعطافپذیر برای عبور از برخی محدودیت های عقود معیّن تا حدّی این نقش را ایفا میکرد. امّا عقد صلح برای واگذاری چیزی به کار می آمد که متصالح از صلاحیت و اهلیت تمتع آن برخوردار بود. برای نمونه مرد نمی توانست حقّ طلاق را به زن صلح کند چون زن نمیتوانست صاحب حق طلاق باشد. اگرچه مطالبۀ حق طلاق از سوی زنان این یک خواست عمومی نبود ولی به هر حال به قدری بود که فقها مجبور شوند چارهای برای این مسأله بیابند. چاره اعطای وکالت طلاق به زوجه بود. ولی از آنجا که زوج هر زمان میتوانست این وکالت را فسخ کند، لازم بود به طریقی حق عزل وکیل از زوج سلب شود تا مقصود زوجه حاصل آید و برقرار بماند. بنابراین فقهای شیعه که با تفویض طلاق به زوجه مخالف بودند، وکالت بلاعزل زوجه در طلاق را پذیرفتند و با مفاهیمی مانند نیابت و اذن و التزام استدلال کردند که در وکالت بلاعزل هم حق طلاق همچنان به دست زوج است. بدین ترتیب نهاد وکالت بلاعزل قادر به ایجاد روابطی نیمه رسمی بود که در قالب هیچ عقد معیّنی جای نمی گرفت ولی ابزارها و امکانات عقود معیّن را برای ایجاد روابط حقوقی دلخواه به کار میبرد.[۱]
اقسام وکالت بلاعزل
سلب حق عزل وکیل ضمن عقد خارج لازم
کسانی که علاقه بیشتری به حفظ سنّتهای حقوقی دارند، پیرو اقوال مشهور فقها، تنها در صورتی شرط را از حیث تولد و تشکیل صحیح می دانند که ضمن یکی از عقود معیّن درج شده باشد. علاوه بر این، آنان لزوم و جواز شرط را تابع لزوم و جواز عقد متضمِن آن میدانند. پس «سلب حق عزل وکیل» نه تنها نمیتواند خارج از قالب عقود معین و به صورت شرط ابتدایی انجام گیرد، بلکه باید ضمن یک عقد معیّن لازم شرط شود. زیرا اگر ضمن یک عقد جایز (مانند وکالت) شرط شود، آنگاه این شرط نیز به تبع عقد جایز خواهد بود و موکل هر زمان میتواند از آن عدول کند و فایدهای از آن حاصل نمیشود.
مطابق این نظر، اگر موکل ثابت کند شرط «سلب حق عزل وکیل» ضمن یک عقد لازم نبوده است از قید آن رها خواهد شد. یعنی، یک راه برای رهایی از شرط به چالش کشیدن لزوم عقدِ متضمِن شرط است، مثل اینکه معلوم شود شرط ضمن خود عقد وکالت بوده است. راه دیگر این است که ثابت شود اساساَ عقد لازم موردنظر وجود نداشته و موهوم یا صوری بوده است. از آنجا که تقریباً در همۀ وکالتنامههای رسمی عقد لازم مذکور در سند موهوم و غیرواقعی است، موکل میتواند با برکشیدن این موضوع، اعتبار شرط «سلب حق عزل وکیل» را زیر سوال ببرد و وکیل را عزل کند.
آنچه ذکر شد اگر چه ظاهراً با آراء فقهی و برخی مواد قانون مدنی سازگار میکند امّا تلاش حقوقدان باید معطوف به آن باشد که از مبانی حقوقی راهی برای اخذ نتایج بهتر پیدا کند و در عین وفاداری به قانون، پاسخی معقول و منصفانه و متناسب با نیازها و خواست جامعه برای مسأله بیابد. اگر نه، حق وکیل (اعم از حقّ حاصل از وکالتنامه و حقوق حاصل از معامله پایه) نادیده گرفته میشود و در معرض تضییع خواهد بود. همچنین است حقوق اشخاص ثالث، زیرا ممکن است وکیل در اجرای وکالت معاملات و توافقاتی با اشخاص ثالث کرده باشد. [۱]
سلب حق عزل وکیل ضمن وکالت
نظر دوم در مورد چگونگی سلب حق عزل وکیل این است که لزوم و جواز عقود مبنایی جز اراده و خواست طرفین ندارد. گویی جواز و لزوم، اگر مرتبط با مقتضای ذات عقد یا ملاحظات ویژه برخی عقود نباشد، یک قاعده تکمیلی است که در صورت سکوت طرفین اعمال میشود و منعی ندارد که طرفین بخواهند خلاف آن توافق کنند. بر این اساس، اگر طرفین عقد وکالت توافق کنند که موکل حق عزل وکیل را نداشته باشد، نفوذ ارادۀ آنها نیازمند هیچ قالب و تشریفات دیگری نیست و ضرورتی ندارد این توافق در ضمن عقد لازمی صورت گیرد. زیرا آن عقد لازم نیز لزوم خود را از چیزی جز ارادۀ طرفین حاصل نمیکند. اعتقاد به کفایت ارادۀ طرفین برای سلب حق عزل وکیل با عمومات قانون مدنی و گرایشهای نوین حقوقی سازگار است. در گذشته گفته میشد دلیل پایبندی به عقود لازم حکم شارع است و دلیل جواز عقود جایز هم حکم شارع است، امّا اکنون گفته میشود همان ارادهای که عقد بیع را لازم میکند، عقد وکالت را هم میتواند لازم کند. اگر قانون مدنی در مادۀ 679 اعتبار شرط سلب حق عزل وکیل را به درج آن در ضمن عقد لازم منوط کرده است، با استفاده از عمومات همین قانون میتوان از کنار مادۀ 679 گذشت. حتی با تکیه بر تفسیر لفظی این ماده نیز میتوان مشکل را حل کرد. زیرا قانون مدنی بر خلاف ادبیات سنتی رایج در دفاتر اسناد، اصطلاح «عقد خارج لازم» را به کار نمیگیرد و جای این احتمال را باز میگذارد که عقد لازم مورد نظر خود وکالت باشد، اگر طرفین خواسته باشند وکالت بین آنان یک عقد لازم باشد. البته پیداست که تعابیر قانون مدنی در ماده 679 و مواد مشابه از سنّت فقهی اخذ شده و با دیدگاه سنّتی سازگاری بیشتری دارد ولی به هر روی چون برای اعتبار شرط عدم عزل وکیل، قرار گرفتن آن ضمن هر «عقد لازم»ـی کافی دانسته است و در مواد دیگر به نقش اساسی اراده در تشکیل عقود تصریح دارد، پس طرفین میتوانند توافق کنند که وکالت بین آنها (یا از طرف موکل) لازم باشد و موکل حق عزل وکیل را نداشته باشد. البته وقتی طرفین بر لزوم وکالت توافق کنند، موکل نمیتواند وکیل را عزل کند و دیگر نیازی به درج شرط «سلب حق عزل وکیل» نیست، ولی درج آن هم خللی به عقد وارد نمیکند. در جایی که در مورد جواز و لزوم وکالت سکوت برقرار شده، درج این شرط دلالت بر ارادۀ طرفین بر لزوم وکالت دارد. باری، با پذیرفتن نظر دوم، ابطال شرط «سلب حق عزل وکیل» تنها با ابطال اصل وکالت ممکن خواهد شد و به این ترتیب حقوق وکیل محفوظ خواهد بود.
وقتی در متن وکالتنامه قید میشود «ضمن عقد خارج لازمی حق عزل وکیل از موکل سلب شد»، حال اگر ثابت شود که چنین عقدی در واقعیت وجود نداشته و موهوم و باطل بوده است، آیا ناگزیر شرط ضمن آن نیز اعتبار ندارد و نتیجتةً حق عزل وکیل برای موکل ثابت است؟ به عقیدۀ ما در این موارد نیز دادگاه نباید وارد تحقیق در مورد تحقق «عقد خارج لازم» شود. همه میدانند که در غالب موارد چنین عقدی واقع نشده است. امّا مسأله این نیست که طرفین عقد خارج لازمی منعقد کردهاند یا خیر، بلکه مسأله این است که آنان چه میخواهند و ارادهشان آنها تشکیل چه نوع رابطۀ حقوقی است. به تعبیر قانون مدنی، «الفاظ عقود محمول است بر معانی عرفیه». باید دید عرف عبارت «ضمن عقد خارج لازم...» را به چه معنی به کار میبرد و از آنچه مقصودی را دنبال میکند. پاسخ روشن است، وقتی چنین عبارتی به کار میرود، مقصود صرفاً ایجاد التزام است؛ اینکه وکالت از سوی موکل لازم باشد و او نتواند وکیل خود را عزل کند. این اراده برای آنکه معتبر باشد و در عالم حقوق واجد اثر شود و دادگاهها آن را اعتبار ببخشند به چیز دیگری نیاز ندارد. زیرا معنای کلمات همان است که گویندگان قصد میکنند. عبارتی مانند «ضمن عقد خارج لازم...» میراثی از حقوق سنّتی است که به دفاتر اسناد رسمی رسیده است. این الفاظ را همچون کلیشههایی در متن اسناد وارد میکنند بدون آنکه بسیاری از شهروندان چیزی از معنای لفظی و اصطلاحی و سابقۀ تاریخی آن بدانند یا به آن توجهی داشته باشند. این الفاظ تنها نشانه و امارهای برای کشف مقصود طرفین است نه عنصری سازنده در رابطۀ حقوقی آنان. اگر مقصود از وکالت بلاعزل ایجاد حق برای وکیل در ارتباط با یک معامله پایه باشد، آنگاه این عمل حقوقی را باید ذاتاً لازم شمرد حتّی بدون اینکه نیازی به تصریح بر سلب حق عزل وکیل شده باشد. به همین دلیل عبارات معمول در اسناد رسمی وکالت را باید تنها نشانهای از قصد طرفین بر ایجاد این رابطۀ حقوقی خاص تلقی کرد.
هدف حقوق کمک به تنظیم امور و تسهیل معاملات و روابط حقوقی افراد در چارچوب نظم قانونی است و مفاهیم و قالبهای حقوقی نباید با تکلّفهای بیهوده تبدیل به محدودیتی بر ارادۀ شهروندان شود. بویژه جایی که ظرفیت قانونی برای رفع این محدودیتها وجود دارد و اصل حاکمیت اراده و آزادی قراردادها در ماده 10 قانون مدنی و ماده 191 همان قانون پذیرفته شده است.[۱]
مواد مرتبط
منابع
- ↑ ۱٫۰ ۱٫۱ ۱٫۲ ۱٫۳ باقری, سعید (1401). "وکالت بلاعزل؛ دربارۀ بطلان و اعتبار شرط «سلب حق عزل وکیل»". دو فصلنامه نقد و تحلیل آراء قضایی. 1 (2): 100–124. doi:10.22034/analysis.2023.701504. ISSN 2821-1790.
- ↑ مرتضی شکیبازیده. فرهنگ نامه حقوقی شکیبا. چاپ 1. بروج، 1393. ,شماره فیش در پژوهشکده حقوق و قانون ایران: 6668200
- ↑ ماده 679 قانون مدنی
- ↑ فهیمه ملک زاده. دانشنامه حقوقی (حقوق مدنی) (جلد چهارم). چاپ 1. مجد، 1395. ,شماره فیش در پژوهشکده حقوق و قانون ایران: 6668204